موانع ازدواج خیلی زیاد هستند و فقط چند تا از مهمترین آنها را توضیح میدهیم اما در پایان فصل، نمودار درختی موانع ازدواج را مشاهده میکنید که تمام موانع ازدواج را به طورخلاصه بیان کردهایم.
1)تحصیلات:
سوال: آیا تحصیل می تواند مانعی برای ازدواج باشد؟
جواب: بستگی دارد که چگونه به این موضوع نگاه کنیم. از یک نفر می پرسیم چرا ازدواج نمیکنی؟ می گوید می خواهم درس بخوانم. می پرسیم درس می خواهی بخوانی که چی بشود؟ می گوید هم شغل بهتری می توانم پیدا بکنم، هم شأن اجتماعی بالاتری دارم، هم درآمد بیشتری خواهم داشت و هم مورد بهتری برای ازدواج می توانم پیدا کنم. من اگر دیپلمه باشم یک مدل می توانم ازدواج بکنم. لیسانسِ باشم بهتر، فوق لیسانس باشم بهتر. دکتری که دیگر خیلی بهتر. تحصیل برای چنین آدمی یک مانع محکم است. این آدم اشتباه میکند قبلا هم گفتهایم که تحصیلات به آدم فهم و شعور نمی دهد.
ولی از یک نفر سوال میکنیم برای چی میخواهی درس بخوانی؟ می گوید من عاشق درسم، عاشق یادگیریام، عاشق خدمتم، عاشق علم آموزیام. می خواهم یاد بگیرم چشمم بیشتر بینا شود. می خواهم یاد بگیرم بهتر و بیشتر به مردم و مملکتم خدمت کنم. این تحصیل مانع نیست و خوب است. چنین کسی اگر در میانة تحصیل خواستگاری آمد یا موردی پیش آمد که جایی خواستی خواستگاری برود که نه تنها مانع تحصیل نیست بلکه کمکتش هم می کند ازدواج کند.
2)سربــــازی:
سوال:آیا سربازی مانع ازدواج است؟
جواب: می تواند باشد و هم می تواند نباشد. میآیند خواستگاری و میپرسید آیا آقا پسر سربازی رفته اند؟ می گویند نه. این یک مانع است برای ازدواج. اصلا اجازه ندهید خواستگاری کنند. ما دختر به شما نمیدهیم. اگر گفتند انشاء الله قرار است بروند سربازی. آمدیم و انشاءالله نرفتند سربازی! بعد چکار میکنید؟ قرار است بروند» اصلا و ابدا جملة قابل اعتمادی نیست.
سوال: اگر پسر در حال گذراندن دورة سربازی است، آیا باز هم مانع است. یعنی بخاطر اینکه سرباز است جواب منفی بدهیم؟
جواب: اینجا هم دو حالت دارد: این دو سال شبانه روز قرار است عمرش در پادگان طی شود و تازه میخواهد بیاید ببیند کاری پیدا می کند یا نه. خب این مورد مانع است و توصیه نمیکنیم.
حالت دوم این است که پسر سرباز است ولی درآمد هم دارد. بعد از ظهر ها می رود بیرون مغازه یک جایی کار می کند. یا هر کار دیگری. این جا سربازی مانعی نیست.
سوال: اگر پسر کارت معافیت دارد آیا مانع ازدواج است؟
جواب: باز بستگی دارد. باید برویم تحقیق کنیم ببینیم کارت معافیتش را چطوری گرفته؟ اصلا اصلی است یا جعلی است. آیا حقه بازی کرده؟ آیا پول داده خریده؟ یا واقعا قانونا معاف شده. آن کسی که با کلک معافیتش را گرفته مانع ازدواج است.
سوال: اگر نمی خواهد برود سربازی چطور؟ آیا مانع است؟
جواب: بله مانع است. میگوید من برای چی بروم سربازی؟ عمرم رو توی پادگان وکلانتری و . تلف کنم مو هیچ خاصیتی هم نداره من عمرم را دوست دارم.کسی که از خدمت سربازی فرار کرده مانع است. و محکم هم جلوی او مانع بگذارید و او را برای ازدواج نپذیرید. می دانید چرا؟ کسی که به قوانین مملکتش احترام نمی گذارد فردا به قوانین داخلی خانة خودش هم احترام نمی گذارد. خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
ما آدمها زیاد اهل شعار دادن هستیم اما وقتی در امتحان قرار می گیریم چهرهی اصلی خود را نشان میدهیم. یکی از این امتحان ها خدمت سربازی است و او فرار میکند. این فرد فردا در زندگی مشترک از زیر بار خیلی چیزها فرار میکند. چون یکبار فرار کرده و خیلی هم به دلش نشسته و کیف کرده. (میگه همه رفتند خدمت و ما نرفتیم). ازدواج با این آدمها اصلا مطمئن نیست.
3)خواهر یا برادر بزرگتری که ازدواج نکرده اند:
سوال:وجود خواهر یا برادر بزرگتر جلوی فرد آیا می تواند مانع ازدواج باشد؟
جواب: می تواند باشد و هم می تواند نباشد. مثلا برای خواهر بزرگتر ما خواستگار زیاد آمده ولی خداوکیلی هیچ کدامشان بدرد نمی خوردند و خواستگار مناسبی نداشته. یا مثلا برادر بزرگتر دنبال ازدواج بوده اما تا حالا مورد مناسبی به تورش نخورده. هر دو در صدد و در تلاش اند که بالاخره یک جوری ازدواج کنند. در اینجا شما باید لطف کنید و بخاطر آنها صبر کن و عجله نکن. چون اگر کوچکتره ازدواج کند مانعی می شود برای ازدواج بزرگتره. چون وقتی می آیند خواستگار بزرگتره و یا پسر بزرگتر می رود برای خواستگاری، یکی از سوالاتی که در ذهن خانوادة طرف مقابل شکل می گیرد این است که چطوری بوده که این کوچکتره ازدواج کرده و بزرگتره مانده؟ نکند یک ایرادی دارد؟ آن وقت تو می شوی مانع ازدواج آنها. اگر خواهر و برادر بزرگتر سر ناسازگاری ندارند صبر کنید. ولی یک موقع است که خواهر بزرگتر زیادی لوس و پر توقع است. بهترین خواستگار دارد برایش می آید و بیخود و بی جهت رد میکند. یا فرقی نمیکند برادر بیخود انتظار دارد. یک موقع است که توقع ها بیخود است. در این حالت کاری به خواهر و برادر بزرگتر از خودت نداشته باش و برو ازدواج کن. چون هر چه قدر هم به اینها می گوییم چرا ازدواج نمی کنید می گویند نمی خواهم! نمی تونم! به درد نمی خورند! اینها تا آخر عمر غر می زنند. رهایشان کن.
سوال: خواهر و برادر من بهانه گیر نیستند اتفاقا خیلی هم منطقی و معقول عمل می کنند ولی سن ازدواج من دیگر دارد بالا می رود، خواهرم 35 سالشه هنوز ازدواج نکرده، پر توقع هم نبوده، مورد مناسب نسیبش نشده و حالا من 28 ساله هستم آیا باز هم باید صبر کنم؟
جواب: خیر. اگر سنتان دارد بالا می رود، حتی اگر خواهر و برادر بهانه گیر نیستند لطفا ازدواج بکن.
پدر و مادرها هم یک نکتهای را یادشان باشد که دختر و پسرهای کوچکتر شما در حال قلیان هستند بیشتر حواستان به آنها باشد.
4)پدر و مادر پیر و تنهایی که تحت تکفل ما هستند:
سوال: آیا پدر و مادر پیر و تنهایی که تحت تکفل ما هستند مانع ازدواج ما به حساب می آیند؟
جواب: خیر مانع نیستند. بلکه مردم خیال می کنند که مانع اند.
من توی خانواده از پدر پیرم نگهداری می کنم اگر بخواهم ازدواج بکنم من نمی توانم پدرم را رها بکنم یا عروس خانم قبول نمیکند که بیاید پیش پدر من زندگی کند. من هم باشم قبول نمیکنم. چون منطقی است. بگو من یک پدر پیر و یک مادر بیمار دارم و حاضر نیستم دست از سرشان بردارم. لطف و مهربانی آنها باعث شده که من به اینجا برسم. پدرم کمر خم کرد تا من کمر راست کنم. این چین و چروکهایی که توی صورت مادرم است برای این بوده که من یک صورت صاف و شفاف و لطیف داشته باشم.
ولی بعد از ازدواج زندگی در خانة پدر و مادر هر کدام از دو طرف یا در مجموعهای که آنها زندگی می کنند (خانوادة داماد می گوید ما در یک مجموعة آپارتمان زندگی میکنیم و یکی از واحدهای آپارتمان هم خالی است ان شاءالله ازدواج کنیم شما می روید آنجا. حق ندارید این کار را بکنید. چون ممنوع است.اول ازدواج است زن می خواهد لباسهای بپوشه، زن و شوهر می خواهند با هم خلوت داشته باشند.
پیامبر اکرم (ص): بهترین ن شما ن عفیف و بسیار تحریک کننده هستند.
یعنی زن بیرون خانه باید عفیف و در خانه در مقابل شوهر خودش بیحیا باشد. از امام صادق (ع) روایت داریم که می فرمایند:بهترین ن زنی است که چون از خانه بیرون رود لباسی بپوشد که برای او مانند زره باشد و چون با شوهرش خلوت کند لباس حیا از تن بکند.
حالا زن و شوهری که تازه ازدواج کرده اند و در اوج هیجانات جنسی نسبت به هم هستند و در جایی زندگی میکنند که پدر شوهر یا مادر شوهر هم همن جا زندگی می کند. زن کلی به خودش رسیده و آماده است که شوهرش بیاید توی خانه که یک دفعه مادر شوهر زنگ در خانه را می زند!!
از طرفی وقتی نزدیک هم باشیم مادر و پدر از سر دلسوزی می خواهند کمکهایی به ما بکنند که ما فکر می کنیم دخالت است. پس حالا باید چه کار کرد؟ از طرفی می گویید پدر و مادر پیر مانع ازدواج نیستند و از طرفی هم میگویید نباید پیش زن و شوهر باشند.جواب: من دارم ازدواج می کنم باید بگویم که پدر و مادرم برایم مهم هستند و هر روز باید به آنها سر بزنم ـ(چون پیر و ناتوان اند و در خانه کار دارند) و می گویم که من باید برای آنها پرستار بگیرم. تا دیروز من پیش پدر و مادرم بودم و من الان خودم را نسبت به آنها متعهد می دانم فردا گلایه نکنی
چرا هر روز میروی خانة مادرت. ولی این سر زدن روزانه نباید طولانی باشد. روزی ده دقیقه برای اینکه جویای احوال آنها بشیم که اگر پولی چیزی نیاز داشتند یا کاری خریدی داشتند برایشان انجام بدهیم. یک عمر آنها برای من وقت گذاشتند روزی ده دقیقه هم من می خواهم برایشان وقت بگذارم. یک لحظه ما خودمان را جای پدر و مادرهای خودمان بگذاریم.
دلایـل فــرعی(14مورد)
این معیارها گرچه مهماند ولی به اهمیت معیارهای اول (اصلی) نمیرسند.
۱- مصاحبت و همراهی : دختر و پسر به یک سنی که می رسند دوست دارند یک کسی را داشته باشند که از حال و روزشان برایش حرف بزنند، مسائل زندگی شان را به او بگویند و. و در مقابل طرف دیگر به حرف هایشان گوش بدهد و در مسائل مختلف کمکشان کند و در یک کلام همراهشان باشد. این یک نیاز طبیعی و معقول است. اگر یکی از دلایلی که می خواهید ازدواج کنید داشتن یک همراه و همنشین خوب است، پس بجنبید که دیر نشود.
۲- عشق و محبت: همه انسان ها به مهر و محبت نیاز دارند اما گاهی کار به جایی می رسد که نیاز دارید یک نفر باشد که دوستش داشته باشید و او هم شما را دوست داشته باشد. کسی که عشق و محبتش جدا از عشق و محبت پدر و مادر و خانواده باشد. البته فراموش نکنید که عشق و محبت می تواند لازمه یک ازدواج باشد ولی برای آن کافی نیست. (درباره این که چرا عشق برای ازدواج کافی نیست مراجعه شود به فصل دوم / معیارششم/ به دل نشستن )
۳- شریک حمایت کننده: دخترها و پسرها معمولا می خواهند کسی را داشته باشند که در کنارش احساس آرامش و امنیت کنند و به خاطر همین ازدواج می کنند. یعنی دنبال یک شریک خوب می گردند که در زندگی حامی آنها باشد. این نه تنها ضعف نیست، که یک نقطه قوت هم هست، در واقع شریک شدن در موفقیت های یکدیگر و حمایت اصیل و صمیمانه می تواند به بقای ازدواج کمک کند ولی اگر هدف یکی از دو نفر از ازدواج فقط رشد خود و رسیدن به علایق شخصی باشد، این ازدواج با شکست مواجه خواهد شد.
4- ازدواج خوشبختمان می کند:در یک مطالعه ای مشخص شده که افراد متاهل بسیار خوشبخت تر از مجردها هستند.مارتین سلیگمن، روان شناس برجسته دانشگاه پنسیلوانیا می گوید:ازدواج بیشتر از هر پیوند دیگری بین انسان ها، در خوشبختی آنها نقش دارد.او معتقد است که ازدواج است که به زندگی افرد معنا می دهد، وی می گوید خوشبخت ترین افراد دنیا از میان افرادی هستند که ازدواج کرده اند. طبق شواهد موجود و نظر کارشناسان، ۲ عاملی که بیشترین نقش را در خوشبختی تمام انسان های کره زمین ایفا می کنند، عبارتند از:
· ایمان به خدا
· ازدواج
وقتی ازدواج می کنیم رابطه مان را با کسی که به او عشق میورزیم دایمی و همیشگی میکنیم. همین میتواند ما را از استرس ها و تنش های یک رابطه عاشقانه نجات دهد. با ازدواج، رابطه ما از آن چه که هست استوارتر می شود و دیگر این نگرانی را نداریم که ممکن است او را از دست بدهیم.
یک علت این آرامش، عشق است.
نیروی عشق، آرامشی بی نظیر به ما می دهد که در کمتر جایی می توانیم آن را پیدا کنیم.
5-ازدواج سالم کنید، تا سالم بمانید:همچنین، یک بررسی دیگر نشان داده، رابطه خوب با همسر، سیستم دفاعی بدن را به میزان قابل توجهی تقویت می کند و حتی زخم های افرادی که رابطه خوبی با همسرشان دارند زودتر خوب می شود.
§ نقش ازدواج در سلامتی روان هم به همین میزان ثابت شده است.
نتایج یکی از این مطالعات بسیار جالب توجه است: افراد متاهل، درصد کمتری از افراد بستری شده در بیمارستان های روانی را تشکیل می دهند.بیشترین تعداد این بیماران، مربوط به کسانی بوده که در رابطه شکست خورده و از همسر خود جدا شده بودند.
§ ازدواج سالم، می تواند شما را از گرفتاری به بسیاری از ناراحتی های روانی ازجمله افسردگی نجات دهد.
6- ازدواج وضعمان را خوب می کند:
متوسط درآمد سالانه متاهل ها بیشتر از مجردهاست.
بعضی از تحقیقات نشان می دهد که مردان متاهل حتی تا سه برابر بیشتر از همتایان مجردشان درآمد دارند.یکی از مطالعات جالب توجه، که در سال 2004 در نشریه دیدگاه های روان شناسی به چاپ رسید، حاکی از این بود که احتمال صاحب خانه بودن متاهل ها 7 برابر بیشتر از مجردهاست، و متاهل ها 80 درصد بیشتر از مجردها دارای ثروت و سرمایه و پس انداز هستند.
ازدواج کردن یعنی شریک شدن زندگی با شخصی دیگر، و این شراکت نه فقط از نظر روانی و عاطفی بلکه از نظر اقتصادی هم اتفاق می افتد؛ وقتی زندگیمان را با کسی شریک می شویم، یعنی هزینه هایمان، تلاشهایمان و سرمایه هایمان را هم با هم شریک می شویم.
7-عشق واقعی را در ازدواج تجربه میکنیم:
در یک مطالعه که توسط تز در ایالات متحده منتشر شد، بیان شد، که مهم ترین چیزی که مردم از ازدواج انتظار دارند عشق ورزیدن و مورد عشق واقع شدن است.
در مطالعه ای دیگر، وقتی از افراد مجرد خواستند که بگویند با ازدواج نکردن چه چیزی را از دست خواهند داد، 45 درصد مردان و سه چهارم ن اعلام کردند عشق و دوستی.
باید بپذیریم که زندگی بدون عشق برای اکثر ما معنایی ندارد.
8-ازدواج به زندگی ما معنای بیشتری می دهد:
مارک تواین می گوید : ازدواج دو خط شکسته را یکی می کند، به دو زندگی بی هدف، کار میبخشد و نیروی هرکدام را برای انجام آن کار دوبرابر می کند.
به دو سرشت جستجوگر دلیلی برای زندگی کردن می دهد؛ چیزی که به خاطر آن زندگی کنند.
9-ازدواج باعث می شود هدفمندتر زندگی کنیم:
اگر پیش از ازدواج هنوز بچه ی مامان و بابا بودیم، حالا دیگر همسر کسی هستیم و به زودی هم ممکن است پدر یا مادر کسی شویم، و این یعنی زندگی ما بیشتر از آن ارزش دارد که بخواهیم سرسری آن را بگذرانیم. بعد از ازدواج دیگر مال خودمان نیستیم.بلکه مال همسر و فرزندانمان هم هستیم. به خاطر همین باید بیشتر به فکر زندگیمان باشیم. مسئولیتی که ازدواج برای فرد همراه دارد باعث می شود، زودتر خودش را جمع و جور کند، و آینده نگری بیشتری داشته باشد.
10-پیمودن مسیر زندگی با ازدواج لذت بخش تر می شود:
- بخواهید سینما یا پارک بروید با دوست مورد علاقه تان بیشتر به شما خوش می گذرد یا تنهایی؟
- اگر بخواهید مسافتی طولانی را برای انجام کاری بپیمایید چطور؟
- یا وقتی می خواهید به مسافرت تفریحی بروید؟
اگر انسان سالمی باشید قطعا در هر سه مورد همراهی دوست تان را به تنهایی ترجیح می دهید.
در مورد زندگی هم همین طور است. وقتی با کسی که به او علاقه دارید باشید، سفر زندگی برایتان لذت بخش تر می شود. در سختی ها به هم کمک می کنید و در خوشی ها هم شادیتان را با هم شریک می شوید.
11-ازدواج برایمان اعتبار می آفریند:
قبول کنیم یا نه، متاهل ها در جامعه اعتبار بیشتری دارند. در محل کار، آنها را بیشتر تحویل می گیرند و در میان دوستان و آشنایان نیز، افراد متاهل، بیشتر از مجردها مورد اطمینان و احترام اطرافیان هستند.علاوه بر این، متاهل ها از مزایای بیشتری هم برخوردارند.
12-با ازدواج جامعه بهتری خواهیم داشت:
شاید این حرف که، خانواده رکن اصلی جامعه است، برایتان خیلی تکراری و کلیشه ای باشد.ولی به هر حال، از دیدگاه اجتماعی هدف اصلی ازدواج این است که کانونی مطمئن برای پرورش فرزندان و اجتماعی کردن آنها شکل بگیرد؛ کاری که خود اجتماع نمی تواند از پس آن بربیاید .
آدام اسمیت می گوید: نخستین نشانه تمدن بشر، ازدواج و تشکیل خانواده است.
در جوامع غربی هم بعد از این که همه ی آزادی ها و را تجربه کردند، باز به همان نقطه اول برگشتند که برای داشتن جامعه سالم ازدواج و تشکیل خانواده نقش حیاتی دارد.این نتیجه گیری، از آنجا حاصل شد که معلوم شد هیچ رکنی در جامعه ی متمدن، نه آموزش و پرورش، نه دانشگاه و هیچ کدام، نتوانست مثل خانواده در درونی کردن ارزش ها و ارائه آموزش ها و همچنین برآورده کردن نیازهای روانی و عاطفی کودکان موثر باشد.
13-ازدواج باعث می شود خودمان را بهتر بشناسیم:
شنیده اید که می گویند: مومن آینه مومن است؟
این را درمورد همسر هم می توانیم بگوییم: همسر، آینه همسر است.
افراد متاهل، در سایه یک رابطه نزدیک و صمیمانه و همچنین در شرایط جدید و مسوولیت های تازه، میتوانند خودشان رابهتر بشناسند و به نقاط قوت و ضعف خودشان پی ببرند.
البته، فقط نقاط ضعف نیست که طی ازدواج برای ما آشکار می شود. بلکه بسیار از توانمندی ها و قدرت هایی که، در وجود ما نهفته بوده و تا به حال شرایطی برای بروز پیدا نکرده بود نیز، برایمان روشن می شود.
شاید تا پیش از ازدواج، با غرور فکر میکردید که از پس خیلی چیزها برمی آیید یا خیلی از کارها را به خوبی بلدید، اما بعد از ازدواج، وقتی در موقعیتش قرار گرفتید، پی بردید که به این سادگی ها هم نیست.
یا برعکس، شاید اصلا فکر نمی کردید که بتوانید، از پس بسیاری از کارها بربیایید در حالی که ازدواج شما را در موقعیت انجام قرار داد.
14- نقش هایی که بدون ازدواج هرگز تجربه نخواهیم کرد:
تجربه پدر یا مادرشدن یکی از تجربه های عمیق زندگی است، که ازدواج، آن را به ما هدیه میکند و از طریق آن وارد دنیایی جدید و پر از تازگی می شویم. به این صورت، به تدریج شخصیت ما وسیع تر و کامل تر میشود.
ازدواج براى تعدادى از ن و مردان، حکم سر و سامان گرفتن را دارد. براى این افراد، ازدواج سمبلى از آغاز بلوغ فکرى و تکامل است. به نحوى که زندگى آنان تنها در سایه ازدواج معنا پیدا مى کند. براى تعدادى دیگر، از ن و مردان ازدواج تنها یک مقوله است که باید سرگیرد. به این معنا که چون دیگران ازدواج مى کنند، پس آنان نیز باید به این امر مبادرت ورزند. به عبارت دیگر، ازدواج رسمى است که گریزی از آن نیست.در هر حال، ازدواج براى تمامى ن و مردان یک تصمیم گیرى بزرگ و اساسى است، که نه تنها سرنوشت آنان را رقم خواهد زد؛ بلکه باعث گسترش اعضاى خانواده، بقاى نسل و افزایش افراد جامعه خواهد شد.
بنابراین، انعکاس کلى هر ازدواجى به صورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه و اجتماع برخواهد گشت.
با این وصف، تعجبى ندارد وقتى دختران و
پسران تصمیم مى گیرند ازدواج کنند، بشدت هیجان زده و نگران مى شوند.این هیجان و
نگرانى از این بابت است که آیا تصمیم گیرى آنها صحیح و اصولى بوده و آیا آنها فرد
مورد نظرشان را در زندگى پیدا کرده اند؟
جمع بندی:
دلایل مختلفی برای ازدواج وجود دارد و نظر افراد می تواند در این خصوص متفاوت باشد. ما ازدواج می کنیم تا به خوشبختی دست پیدا کنیم. چرا که بر اساس آمارهای موجود افراد متاهل خوشبخت تر از افراد مجرد هستند. ازدواج می کنیم تا سالم تر بمانیم، چون ازدواج و برقراری رابطه خوب، سیستم دفاعی بدن را تقویت می کند. ازدواج همان طور که خداوند در قرآن وعده داده است، روزی را گسترش می دهد، با ازدواج افراد وضعیت مالی بهتری پیدا می کنند. یکی دیگر از دلایل پر اهمیت مردم برای ازدواج کردن، احساس نیاز به عشق ورزیدن و دوست داشته شدن است. همچنین ازدواج به زندگی معنا می بخشد، طی مسیر زندگی با یک همسفر لذت بخش تر خواهد بود. ازدواج جامعه را از آسیب های اجتماعی تا حد زیادی مصون نگه میدارد و به ثبات آن کمک می کند؛ چرا که خانواده رکن اساسی هر جامعه ای است.
ازدواج افراد را به خودشناسی می رساند، افراد نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی می کنند و بهتر می توانند با آن ها کنار بیایند. با ازدواج مسولیت های زندگی افزایش پیدا می کند، انسان تلاش بیشتری می کند لذا به رشد شخصیتی دست پیدا می کند. تجربه هایی در زندگی وجود دارد، که تنها در سایه ی ازدواج امکان محقق شدن دارد، پذیرش نقش پدری و مادری تنها در ازدواج رخ می دهد. البته باید توجه داشت که تمام این اتفاق های مثبت زمانی رخ می دهند که ما یک ازدواج درست را تجربه کنیم.
دلایـل اصلــی(6مورد)
1)رشد معنوی:
رشد معنوی هدف خلقت انسان
خداوند در قرآن کریم می فرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» [ذاریات،56]
یعنی من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!
توضیح مطلب این است که خداوند از خلقت جن و انس هدفی داشته و این هدف در بیرون از ذات خداوند قرار دارد و به مخلوقات بر میگردد و آن عبارت از کمال مخلوقات است. [ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج22، ص: 386. تهران، دار الکتب الإسلامیة، چ1، 1374ش.].
کمال و رشد معنوی مخلوقات با عبادت خداوند امکان پذیر است . مراد از عبادت تنها نماز خواندن و رکوع و سجود نیست بلکه عبودیت آن گونه که در متون لغت آمده، اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مى تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست. بنابراین عبودیت ، نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. عبودیت، نهایت تسلیم در برابر ذات پاک او است.عبودیت، اطاعت بى قید و شرط و فرمانبردارى در تمام زمینه هاست و بالآخره عبودیت، کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیاندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند، حتى خویشتن را ! و این است هدف نهایى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس رحمت» او است. [رک: تفسیر نمونه، ج22 ص388.].
لازمه اینکه هدف خلقت رشد معنوی و عبودیت خداوند است، این نیست که انسان به پیشرفت زندگی مادی خود نیاندیشد و برای آن کار نکند و گمان شود که خداوند مردم را دعوت به بیگانگى از دنیا مىکند بلکه اسلام با حرص و دنیاپرستى و فدا کردن همه ارزش ها در برابر مال و ثروت و مقام و شهوت مبارزه مىکند، نه از به کارگیرى مواهب دنیا در مسیر عزّت و آزادگى و ارزش هاى معنوى. توضیح اینکه: مواهب مادّى در حدّ ذات خود ابزارى هستند براى وصول به مقاصد دیگر، هرگاه از آنها براى فراهم آوردن زمینه هاى رشد معنوى و تعالى انسانى استفاده شود مطلوبند و اگر از آنها در راه خودکامگى و هوسرانى استفاده شود و یا این مواهب به صورت هدف نهایى در آید و انسان را از اهداف اصلى آفرینشش بیگانه سازد قطعاً نامطلوب است. بنابراین نباید عبودیت خداوند و نکوهش از حرص و دنیاپرستى، بهانهاى براى رها کردن فعالیّت هاى مثبت اقتصادى و رشد و شکوفایى صنعت و مانند آن شود و افراد تنبل و بیکار خود را زیر پوشش کناره گیرى از حرص و دنیاپرستى قرار دهند و آن را توجیهى براى کاستى هاى خود بدانند.[ ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج2، ص: 104. قم ، مدرسه الامام علی بن ابی طالب( ع)، چ1، 1377ش.].
خوشبخت کن تا خوشبخت شوی.
بعضیها به خاطر خوشبختی ازدواج میکنند و دقیقا به همین علت خوشبخت نمیشوند. چون می خواهند خودشان فقط خوشبخت شوند. ما نیازهایی داریم که در ازدواج قصد برآورده کردن آنها را داریم، مثل نیاز روحی و روانی، نیاز جنسی، نیاز دیده شدن، نیاز به همراهی و همدلی و . . کسی که به قصد خوشبخت شدن ازدواج میکند چون فقط نیازهای خودش را می بیند زندگی خوبی نخواهد داشت. ما ازدواج میکنیم که هم خوشبخت شویم و هم خوشبخت کنیم. ما باید با شریک زندگیمان با هم رشد کنیم.ما در ازدواج به دنبال یک همراه میگردیم تا از قلههای معنویت بالا برویم.اگر در رشد معنوی، مجرد بودن بهتر بود حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) و سایر ائمه ازدواج نمیکردند. پیامبراکرم (ص) میفرمایند: فضیلت خواب متاهل از فضیلت جوان مجردی که روزها روزه بگیرد و شبها به عبادت بگذراند بیشتر است. و باز از ایشان است: هیچ بنایی در اسلام محکم تر از بنای ازدواج نیست.
2)شریک جنسی:
ازدواج منبع با ثباتی برای ی جنسی هر دو نفر است و راهی است مشروع و مجاز برای بروز هیجانات و رفتارهای جنسی. اما اگر ارتباط جنسی دلیل اصلی ازدواج باشد،معمولاً با ازدواج موفقی روبرو نخواهیم شد.
یکى از آثار ازدواج براى زن و مرد، ایجاد زمینه تقوا و دورى از گناهان است. با اشباع غریزه جنسى در زن و مرد، زمینه گناهان شهوت انگیز از میان مىرود. این که در قرآن از کسى که ازدواج کرده، به محصن و محصنه» تعبیر شده: فاذا احصن…»، به جهت این است که زن و مرد، با ازدواج در حصن سنگر مستحکمى قرار مىگیرند و خود را حفظ مىکنند تا وسوسههاى شهوانى در آنان اثر نگذارد؛ بلکه ازدواج، زمینه گناهان دیگر را نیز از بین مى برد؛ زیرا پذیرفتن مسئولیت تامین و تربیت اولاد، انسان را به استفاده بهینه از عمر وامى دارد و براى گناه و معاشرتهاى گمراه کننده جایى باقى نمىماند.
خلاصه اینکه ازدواج ما را از بسیاری خطرها ، خطاها و تعرضها مصون میکند. ازدواج ما را در مقابل غریزة جنسی و کنترل آن بیمه میکند.
3) انس وآرامش:
نفس آدمی از هر چه برخلاف طبیعت او باشد، گریزان است. اگر نفس همواره وادار شود که برخلاف طبیعت خود عمل کند، سرانجام سرکشی وامتناع میکند. اما اگر گاهگاهی از لذتها و خوشیهای زندگی برخوردار شود، نیرو و نشاط پیدا میکند.لذتها وخوشیها در محدودهی عالم طبیعت، پخش وگسترده است. برخی از لذتها برای سعادت انسان مضر است. مواد مخدر، اگرچه لذت بخش است، به سلامت انسان لطمه میزند. آمیزشهای نامشروع عفت، عصمت و اخلاق را جریحهدار میکند.
کسی که طالب سلامت، سعادت، نیکنامی و کمال اخلاق انسانی است، باید از لذتهای حرام بپرهیزد و برای اینکه نفسش ملول، رنجور، افسرده و پژمرده نشود، باید از لذتهای حلال ومشروع استقبال کند.
همسران،در زندگی خانوداگی وسیلهی انس وآرامش یکدیگرند و آمیزش آنها با یکدیگر مصداق بارز وکامل لذات حلال و مشروع است.
قرآن مجید دربارهی خلقت نخستین بشر میگوید: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا. [اعراف.189]خداکسی است که شما را از یک نفس آفرید و همسرش را ازجنس خودش آفرید، تا بدو آرام گیرد.
بدین ترتیب یکی از حکمتهای ازدواج وتشکیل خانواده این است که زن و مرد با یکدیگر انس گیرند تا از وجود یکدیگر حظ و بهره داشته باشند و از یکدیگر لذت ببرند.
· سورة روم آیة 21: از جنس خودتان برای شما همسر آفریدیم تا در کنار او آرام بشوید.
· ضرب المثل چک: خانة بدون زن مثل چمن بدون شبنم است.
· بااک: خانة بدون زن مثل گورستان می ماند.
· شهید مطهری: ازدواج آغاز محدودیت نیست، پایان محرومیت است.
4) فرزند یا ثمرهی اصلی ازدواج:
نباید تردید کرد که مهمترین فایدهی ازدواج، بقای نسل انسان است.
قدرت بیکران خداوندی، قاصر نبود از اینکه آدمی را به گونهای خلق کند که نیازی به شهوت وکشت بذر نهال وجودش در سرزمین رحم نباشد. لکن حکمت خداوند براین است که معلولها به دنبال علتها باشد و هیچ پدیدهای بدون علت نباشد. بدیهی است که خداوند در خلقت موجودات، نیازمند واسطهها و اسباب و علل نیست؛ بلکه آنها همه در وجود خود به او محتاجند. نظام آفرینش، نظام علت و معلول است. در این نظام هر پدیدهای جایی جز میان علت آن پدیده ومعلول ندارد؛ همانگونه که در نظام عددی ،هر عددی واسطه میان عدد کوچکتر و عدد بزرگتر ازخود است و فیالمثل، عدد پنج، جایی جز میان چهار وشش ندارد.
در آفرینش انسان، نظام حاکم که تابع ارادهی خداست، این است که شهوت جنسی مرد را به سوی زن بکشاند و زن را به تمکین وادارد ، تابذر نطفه در رحم کاشته شود و بارور گردد. سنت جاری پروردگار در خلقت انسان، از یک طرف با پیوند شویی، زن و مرد را دلبسته و وابستهی یکدیگر میسازد و از سرگردانی و تکزیستن میرهاند، و از طرف دیگر مادر را شب و روز به مراقبت فرزند میگمارد و پدر را به دنبال کسب معاش و تهیهی لوازم زندگی به تکاپو وا میدارد و به روزگار پیری، فرزند جوان را به خدمت والدین میگمارد و هر روزی که از روزهای زندگی خانوادگی سپری میشود، دنیایی از خاطرهی عشق و محبت به جای میگذارد.
5)افزایش رزق و روزی:
سوال: چگونه ازدواج میتواند موجب رزق و روزی انسان شود؟
مقدمه:
یک عذر تقریبا عمومی و بهانه همگانی برای فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده، مسئله فقر و نداشتن امکانات مالی است و از بزرگترین موانع روانی در برابر شویی بیم از تأمین نشدن مخارج عائلهمندی میباشد؛ در حالی که اسلام اهمیت بسیار زیادی برای ازدواج و تشکیل خانواده قائل شده است؛ همچون روایاتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که میفرماید: ازدواج سنت من است. هر کس از سنت من رویگردان شود، از من نیست.» (بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 100، ص 222.) و یا اینکه: هر که ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفظ کرده است. باید در نیمه باقیمانده از خدا پروا کند.» (مستدرک الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1408 ق، ج 14، ص 154) قرآن و سنت اهل بیت علیهم السلام به پاسخ این معضل عمومی پرداخته اند و خداوند در قرآن میفرماید: از فقر و تنگدستی دختران و پسران در سن ازدواج نگران نباشید و در ازدواجشان بکوشید؛ چرا که اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آنها را از فضل خود بی نیاز میسازد: إِنْ یکُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»و خداوند قادر به چنین کاری هست؛ زیرا خداوند واسع و علیم است: وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» سوره نور آیه 32
قدرتش آن چنان وسیع است که پهنه عالم هستی را فرا میگیرد و علم او چنان گسترده است که از نیات همه کس، مخصوصاً آنها که با نیت حفظ عفت و پاکدامنی اقدام به ازدواج میکنند، آگاه است و همه را مشمول فضل و کرم خود قرار میدهد. همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به بینوایان سفارش میکرد که ازدواج کنند و تشکیل خانواده دهند تا خداوند گشایشی در معاش آنها حاصل کند؛ همچنان که روایت شد: جوانی از انصار نزد پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آمد و از فقر و نیازمندی خود به آن حضرت شکایت کرد. پیامبر به او فرمود: ازدواج کن! [در برخی از منابع نقل شده که این عمل 3 بار تکرار شد و هر بار پیامبرصلی الله علیه وآله همان پاسخ را دادند. (تفسیر نور الثقلین، عروسی هویزی، چاپ چهارم، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1415 ق، ج 3، ص 595.) پس از خارج شدن جوان از محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، مردی از انصار، خود را به آن جوان رساند و گفت: مرا دختری است زیباروی. سپس آن دختر را به همسری او در آورد. خداوند نیز به سبب این عمل، در رزق و روزی او توسعه داد و آن جوان به نزد رسول الله صلی الله علیه وآله آمد و از حال خود خبر داد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: یا مَعْشَرَ الشَّبَابِ عَلَیکُمْ بِالْبَاهِ؛ (همان، ص 596) ای گروه جوانان! بر شما باد به ازدواج کردن!»و باز از ایشان است: اِلْتَمِسُوا الرِّزْقَ بِالنِّکَاحِ؛ (مستدرک الوسائل، ج 14، ص 173) رزق را در ازدواج جستجو کنید!» و نیز میفرمایند: اِتَّخِذُوا الْأَهْلَ فَإِنَّهُ أَرْزَقُ لَکُمْ؛ (الکافی، کلینی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1365 ش، ج 5، ص 329) تشکیل خانواده دهید! پس همانا خانواده برای شما رزق رسانتر است.» و اینکه امام صادق علیه السلام در باب رزق آور بودن ازدواج میفرمایند: الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِیالِ؛ (همان، ص 330) رزق و روزی با همسر و فرزندان میباشد.»
رزق به معنای چیزی است که مورد انتفاع مرزوق قرار میگیرد. قهراً از هر رزقی آن مقدار واقعاً رزق است که مورد انتفاع واقع شود. پس اگر کسی مال بسیاری جمع کرده که به غیر از اندکی از آن را نمیخورد، در حقیقت رزقش همان مقداری است که میخورد و بقیه آن رزق او نیست؛ مگر از این جهت که بخواهد به کسی بدهد. از این جهت، میتوان آن را رزق دانست. پس وسعت روزی و تنگی آن ربطی به زیادی مال و اندکی آن ندارد. [چه بسیار افرادی که مال بسیار دارند، ولی کم میخورند و چه بسیار افرادی که به عکس آنان اند]. (ترجمه تفسیر المیزان، همدانی، چاپ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ج 3، ص 220.)
در واقع، هر خیر اعتباری از خیرات اجتماعی، از قبیل: مال و جاه و قوت و شوکت و امثال اینها، هر یک به نوبه خود رزقی است که مرزوق از آن بهره مند میشود. (همان، ص 221.) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تعریف رزق میفرمایند: رزق مانند باران و به عدد آن از آسمان به زمین و برای هر انسانی به مقداری که برایش مقدّر شده نازل میشود ولیکن برای خدا فضلهایی هم هست: بنابراین، از خدای تعالی فضل او را نیز بخواهید!» (قرب الاسناد، عبداللَّه حمیری قمی، تهران، انتشارات کتابخانه نینوی، ص 55.) البته باید توجه داشت که این گونه نیست که انسان بنشیند و بگوید: خدا روزی رسان است. شرط روزی، سعی و تلاش است. خداوند میفرماید: لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی ؛ (سوره نجم آیه 39) بهرهای برای انسان جز سعی و تلاش او نیست.»
جواب: عواملی که در ازدواج موجب افزایش رزق و روزی انسان میشوند، عبارت اند از:
1. ایمان وتقوا: یکی از اصول اساسی که اسلام به آن اهمیت زیادی داده است و آن را وسیله تقرب به درگاه الهی و ارزش یافتن فرد مسلمان معرفی میکند، مسئله ایمان به خدا و تقواست؛ همچنان که خداوند در قرآن کریم میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»؛ (سوره حجرات آیه 13) همانا گرامیترین شما در نزد خدا، با تقواترین شماست.»
2. احساس مسئولیت: فقر نمیتواند مانع راه ازدواج گردد، بلکه چه بسا ازدواج سبب غنا و بی نیازی میشود. دلیل آن هم با دقت روشن میشود؛ زیرا انسان تا مجرد است، احساس مسئولیت نمیکند؛ نه ابتکار و نیرو و استعداد خود را به اندازه کافی برای کسب درآمد مشروع بسیج میکند و نه به هنگامی که درآمدی پیدا کرد، در حفظ و بارورساختن آن میکوشد و به همین دلیل، افراد مجرد غالباً خانه به دوش و تهی دست اند. اما بعد از ازدواج، شخصیت انسان تبدیل به یک شخصیت اجتماعی میشود و خود را شدیداً مسئول حفظ همسر و آبروی خانواده و تأمین وسائل زندگی فرزندان آینده میبیند. بنابراین، تمام هوش و ابتکار و استعداد خود را به کار میگیرد و در حفظ درآمدهای خود و صرفه جویی تلاش میکند و در مدت کوتاهی میتواند بر فقر چیره شود. (تفسیر نمونه، ج 14، ص 465.)
3. سعی و تلاش: بدون شک انسانها از نظر استعدادها و مواهب خدادادی با هم متفاوت اند؛ ولی با این حال، آنچه پایه اصلی پیروزیها را تشکیل میدهد، تلاش و سعی و کوشش آدمی است. آنها که سخت کوش ترند، پیروزترند و آنها که تنبلتر و کم تلاش ترند، محروم ترند. (تفسیر نمونه، ج 11، ص 316)
4. قناعت و سبک گرفتن هزینه ها: گر چه امروز مسئله ازدواج آن قدر با آداب و رسوم غلط و حتی خرافات آمیخته شده که به صورت یک جاده صعب العبور یا غیر قابل عبور برای جوانان در آمده است، (تفسیر نمونه، ج 14، ص 463) اما در روایات متعددی، مسلمانان تشویق به همکاری در امر ازدواج افراد مجرد و کمک به این امر شده اند و به عنوان مثال، میتوانند هزینههای ازدواج را سبک و آسان بگیرند تا مانعی بر سر راه ازدواج جوانان پیدا نشود؛ همچنان که مهریههای سنگین غالباً سنگ راه ازدواج افراد کم درآمد میگردد. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میخوانیم: شُؤْمُ الْمَرْأَةِ غُلاءُ مَهْرِهَا؛ (بحارالانوار، ج 55، ص 321) زن بدقدم زنی است که مهرش سنگین باشد.»
5. امدادهای الهی در کسب روزی: بدون شک یکی از نگرانیهای افراد مجرد در اقدام به ازدواج و تشکیل خانواده، ترس از فقر و مخارج سنگین عائله مندی است که چگونه میتواند به تنهایی در مقابل این بار سنگین قد علم کند و آن را به دوش بکشد.
ولی باید این مطلب مهم را یادآور شد که مسلماً امدادهای الهی و نیروهای معنوی به کمک افرادی میآید که برای انجام وظیفه انسانی و حفظ پاکی خود اقدام به ازدواج میکنند.
و لذا هر فرد با ایمان میتواند به این وعده الهی دلگرم باشد که خداوند روزی او و خانوادهاش را از مکانی که گمانش را نمیدهد، میرساند: یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ»؛ (سوره طلاق آیه 3) او را از جایی که گمان ندارد، روزی میدهد.»
و مطلب دیگر اینکه امداد الهی، اختصاص به زمان پیامبرصلی الله علیه وآله ندارد، بلکه هر کس در زمره بندگان خالص خدا و عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (سوره یوسف / 24) وارد شود، او هم لایق مواهب پروردگار خواهد بود.
نتیجه سخن اینکه، کسانی که از ترس فقر ازدواج نمیکنند، باید بدانند خداوند آنها را بینیاز میکند و هر چه بیشتر اولاد بیاورند، وسعت رزق آنان زیادتر میشود. اگر در دوره جاهلیت اولاد خود را از ترس فقر میکشتند، امروز هم بسیاری از مردم بچه را سقط میکنند یا از آوردن بچه خودداری میکنند تا به فقر مبتلا نشوند و حال آنکه، رزق به دست خداوند است: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ»؛ (سوره ذاریات آیه 58) خداوند روزی دهنده و صاحب قوت و قدرت است.» و همچنین یاری خداوند در روزی هر کس به اندازه نیازمندی او خواهد بود؛ همان طور که امام علی علیه السلام میفرماید: تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَی قَدْرِ الْمَئُونَةِ؛ (نهج البلاغة، حکمت 133) کمک [الهی] به اندازه خرجی [و نیاز] فرود میآید.»
و خداوند به واسطه ازدواج و ازدیاد اولاد وسعت در رزق میدهد؛ چنان که در روایتی آمده است: کُلَّمَا کَثَّرَ الْعَیالُ کَثَّرَ الرِّزْقُ؛ (شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی، 1404 ق، ج 18، ص 337، ذیل حکمت 135) هر چه [تعداد] افراد خانواده بیشتر شود، رزق هم بیشتر میشود.» و خداوند سبحان هر صبح و شام روزی واجبی را به بنده خود میرساند؛ همچنان که میفرماید: وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها»؛ (سوره هود آیه6) هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر اینکه روزی او بر خداوند است.»
6)افزایش مسئولیت پذیری:
مسئولیتپذیر بودن باعث انجام بهتر و صحیحتر کارها میشود.اشخاص مسئولیتپذیر به علت پاسخگو بودن قابل اعتمادترند و جلب اعتماد دیگران یکی از زمینههای مهم پیشرفت و انسان بهتری بودن است.
مسئولیتپذیری همراه با قبول مسئولیتهای بزرگتر (به شرطی که فرد شرایط لازم و کافی امور مربوطه را داشته باشد) عاملی مهم برای تسریع روند پیشرفتهای فردی و اجتماعی و روابط بین فردی است.
این ویژگی در هر حرفه یا شغلی بر میزان اعتبار اجتماعی شخص و میزان علاقه و اعتماد دیگران به او میافزاید.احساس ارزشمند بودن و عزت نفس از نتایج دیگر آن است.در خانوادهها هم احساس مسئولیت و انجام درست و به موقع کارها بسیار مهم است.زندگی در کنار یک همسر وظیفهشناس و مسئولیتپذیر بسیار لذتبخشتر از زندگی در کنار یک فرد بیمسئولیت و بیوجدان است.
روانشناسان می گویند یکی از دلایل بالا رفتن سن ازدواج در ایران در سالهای اخیر، عدم مسئولیتپذیری جوانان است.متاسفانه بسیاری از خانوادههای ایرانی فرزندان خود را برای مسئولیت پذیری در زندگی به خوبی تربیت نمیکنند و وقتی فرزندشان به سن ازدواج میرسد به علت ترس از مسئولیتپذیری حاضر به ازدواج نمیشود.
امروزه دستیابی به هویت فردی و استقلال در مقایسه با گذشته با تاخیر رخ میدهد.هنگامی که دختر و پسر ازدواج میکند مسئولیتهای آنان تغییر میکند به طوری که تفاوت ویژهای با دوران مجردی دارد.
آنها دیگر نباید تنها نظر خود را مهم بدانند و به تنهایی تصمیم بگیرند و به عقیده همسر خود هر چقدر هم متفاوت با نظرشان باشد احترام بگذارند و در نهایت به طور اشتراکی تصمیم بگیرند.در این دوران از سویی شکل مسئولیتها متفاوت و از سوی دیگر به تعهدات اندکی افزوده میشود.برای همین لازم است 2 طرف حس مسئولیتپذیری داشته باشند.
مسئولیتپذیری بینش فرد را نسبت به موانع پیشرو گستردهتر و شجاعت او را در برخورد با مشکلات و گذر از ناهمواریهای زندگی بیشتر میکند.پذیرفتن مسئولیت، از جوانی کمسن وسال، انسانی شجاع و مدبر میسازد که میتواند با اندیشه و تدبیر، سکان مجموعهای هرچند کوچک(مثل یک خانواده) را در دست گیرد و با حرکتی منظم، آن را به هدف برساند.
هر فرد با داشتن این مولفه، به کمترین
داشتهها و امکانات
ویکی پدیا
ازدواج یا پیوند شویی پیوندی آیینیاست که طی احکام یا رسومی خاص بین زن و مرد در مذاهب و کشورهای مختلف برقرار میشود تا به تشکیل خانواده منجر گردد و میتواند منجر به زایش فرزند شود.
لغتنامه دهخدا
ازدواج . جفت گرفتن . زن کردن . شوهر کردن . با یکدیگر جفت و قرین شدن . با هم جفت شدن. مزاوجه.
فرهنگ فارسی عمید
پیمان بستن یک زن و مرد بهصورت رسمی و دینی برای زندگی مشترک؛ شویی
ازدواج در دین یهود
در یهودیت، ازدواج به معنای کامل شدن و اوج رشد انسانی است. برپایه تعالیم یهود، یک زن بدون همسر و یک مرد بدون زن انسانهایی کامل نیستند و با ازدواج و پیوند شویی از شکل ناقص به وجودی کامل تبدیل میشوند.
ازدواج در دین مسیح
مسیحیان هنگام ازدواج متعهد میشوند که یکی شدن مرد و زن را نشانهی آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی میشمارند و با طلاق و ازدواج مجدد در زمان حیات همسر مخالفند.
ازدواج در دین اسلام
بحمدالله قرآن کریم فلسفهی ازدواج را برای ما روشن کرده است؛ قرآن ما را از سردرگمی در این خصوص رهایی میبخشد و آن فلسفه یک جمله بیش تر نیستلتَِسْکُنُوا إلَیْها » . ازدواج فقط یک هدف را دنبال میکند و آن، آرامش و تسکین آدمی است.
روم(30 )/ 21 : وَ مِن آیاتِهِ أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً لتَِسکُنُوا إلَیها وَ جَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحمَةً إنَّ فِی ذلکَِ یَآلاتٍ لِّقَومٍ یتَفَکَّرُونَ؛ و از نشانه های او این است که برای شما از خودتان جف تهایی آفرید، تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد. همانا در اینها نشانههایی است برای مردمی که می اندیشند.»
بسیاری معتقدند که ازدواج کار سادهای است ، اما تداوم زندگی و رضایتمندی از ازدواج امر سختی است و سهل نیست . برخی معتقدند که اگر ازدواج ساده است ، باید طلاق و جدایی سخت و دشوار باشد، تا زندگی ها به سرعت به سوی فروپاشی نرود. به واقع هم طلاق کار سادهای نیست ، به ویژه زمانی که فرزند یا فرزندانی در بین باشند. طلاق گاهی یک ضرورت غم انگیز و ناراحت کننده است . به خصوص در ازدواجهایی که همسران یا خانوادهها از آزارهای جسمانی و آزارهای عاطفی و هیجانی یا سؤ مصرف مواد و الکل ویران و تباه شده باشند و خانواده از این آزارها شخم خورده باشد و هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد. ما معتقدیم که دید پیشگیرانه به طلاق بسیار حایز اهمیت است. ما باید به جای سخت کردن طلاق به هر شیوهای، تلاش کنیم تا نیاز به طلاق به وجود نیاید . به نظر می رسد، مشکل عمده این است که ازدواج ساده است و حتی بسیار ساده تر از طلاق.
ما معتقدیم که ازدواج نیاز به آموزش دارد و اجداد و نیاکان ما هم این آموزش را میدیدند. آنها از طریق ارتباطات چهره به چهره و مشاهدهی رسومی که تا حد بسیار زیادی انعطاف ناپذیر بود و به دلیل ساده تر بودن زندگی، آموزش مورد نیاز خود را از محیط خود دریافت میکردند.
درجواب اینکه چرا باید اول یاد بگیریم سپس ازدواج کنیم باید گفت در دنیای جدید و دایم در حال تغییر و تحول فعلی ، با رسوم بسیار منعطف و برخی اوقات حتی فروپاشی رسوم سنتی، با وجود زمان اندکی که اعضای خانواده با هم هستند و تعداد نفرات کمتری که با هم زندگی میکنند، ما نیاز داریم که برای ازدواج آموزش ببینیم و دربارهی آن یاد بگیریم. زیرا ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات تمام دوران زندگی است که به همهی جوانب زندگی(شغل،تحصیل،موقعیت اجتماعی،خانه،فرزند،تفریح و.)تاثیر مستقیم وغیر مستقیم میگذارد.
برای این که به وم این آموزش اندکی واقع بینانهتر نگاه کنیم، ازدواج را با چند مسألهی دیگر زندگی روزمره مقایسه میکنیم.
الف)مقایسه گواهینامه رانندگی با عقد ازدواج: گرفتن گواهینامهی رانندگی در مقایسه با عقد ازدواج
برای گرفتن گواهینامه ی رانندگی شما لازم است که سه مرحله ی زیر را طی کنید.
1- معاینهی چشم و آزمون بینایی 2- امتحان آیین نامه و قوانین رانندگی 4- امتحان رانندگی و اثبات مهارت رانندگی
اما برای عقد ازدواج تنها حضور در یک دفتر ثبت ازدواج همراه با دو شاهد و اجازهی پدر دختر یا جد پدری (و در صورت عدم اجازهی پدری یا جد پدری با موافقت دادگاه) و پرداخت هزینهی ثبت شما ازدواج میکنید.
رانندگی بد در بسیاری از موارد موجب خسارتهای فیزیکی و عاطفی وحشتناکیمی شود، اما آیا ازدواج بد و نهایتاً طلاق ، خسارتهای عاطفی، ارتباطی، مالی، افزایش تعدادکودکان تک سرپرست یا بی سرپرست و غیره را در پی ندارد؟
ب)مقایسه برگزاری مراسم عروسی با یادگیری دربارهی ازدواج: صرف وقت برای برگزاری مراسم ازدواج در قیاس با یادگیری دربارهی ازدواج
مقایسهی جالب دیگری که می تواند به روشن شدن موضوع کمک کند ، وقت و پولی است که افراد برای برگزاری و انجام مراسم عروسی که تنها یک یا دو روز به طول میکشد صرف میکنند، در حالی که برای خود ازدواج که یک عمر به طول می انجامد نه تنها چنان پولی صرف نمیکنند، حتی حاضر به صرف وقت هم برای آن در بسیاری از موارد نیستند.
”دیوید اولسون میگوید: آنها انرژی زیادی را برای انتخاب کیک عروسی صرف می کنند. کیکی که توسط میهمانان گرسنه طی چند دقیقه مصرف می شود حال آنکه باید انرژی خود را برای آموختن اصول پویای ازدواج و بالا بردن مهارتهای لازم برای همسرشدن و پدر یا مادر شدن به کار ببندند و متأسفانه این اشتباه بزرگ جوانان ماست.
ج)مقایسه برنامهریزی برای شغل و حرفه با ازدواج: برنامهریزی برای شغل و حرفه در قیاس با ازدواج
مقدار وقتی که صرف آمادگی برای یک کار یا حرفه میشود معمولا بسیار زیاد است. مثلاً اگر بخواهید مهندس شوید، به غیر از این که باید دوازده سال دورهی تحصیلی را طی کرده باشید ، لازم است که پس از قبولی در کنکور دانشگاهها ، چهار سال نیز به طور اختصاصی در مورد رشتهی مهندسی مورد نظرتان تحصیل کنید.
بعد از تحصیلات دانشگاهی زمانی که شاغل شوید ، به زودی در مییابید که سالها طول میکشد تا پس از تجربه آموزی و آموزشهای تخصصی دیگر بتوانید شایستگی لازم را در حرفه و کار خود بدست آورید.
همه میدانند که پیشرفت شغلی و حرفهای مسیری طولانی و پر پیچ و خم است که به تلاش نیاز دارد ، اما کمتر فردی هست که در مورد صرف وقت و تلاش برای پیشرفت در شغل خود اهمال کند و آن را نادیده انگارد .بر خلاف چنین رویکردی نسبت به شغل و حرفه و پیشرفت و موفقیت شغلی ، در مورد ازدواج چنین دیدگاهی در جامعهی ما و اکثر جوامع بشری ملاحظه نمیشود.
در جامعهی ما برای ازدواج کافی است کسی را در نظر بگیرید . اگر عاشق »هم بودید که چه بهتر و اگر هم نبودید اشکالی ندارد با هم طی چند جلسه آشنا خواهید شد و بعد هم ازدواج خواهید کرد و روز بزرگ که فرا رسید مراسمی با شکوه برگزار خواهیدکرد که هر چه با شکوهتر باشد بهتر است . بعد از آن همسران هستند و راهنمایی اندک وکمبود آموزش و تجربه که گاه تا پایان زندگی ادامه خواهد یافت.لازم است به ازدواج حداقل در حد هر برنامهی مهم دیگری نگاه کرد چه رسد به این که ما معتقدیم یکی از مهمترین برنامه های زندگی هر فرد ازدواج اوست.
ازدواج و انتخاب
یک مهارت است و رابطه مستقیم با یکدیگر دارند. به این صورت است که انتخاب
موفق
منجر به ازدواج موفق
و ازدواج موفق منجر به امتداد موفق میشود. در واقع ازدواج موفق ساختنی است. برای ساختن و رسیدن به ازدواج
موفق باید اول معنای ازدواج موفق را
بدانیم. ازدواج موفق ازدواجی است که دائما در حال رشد باشد و از ارزشهای
آن چیزی کم نشود. هنگامی که احساس کردیم امنیت داریم، مورد عشق
کُفویَت یعنی تناسب داشتن .یعنی با هم جور درآمدن . سنخیت با هم داشتن .سازگاری داشتن.
کفویت به معنی این نیست که عین هم باشند . شباهت نه ، تناسب! پرواز برای اوج گرفتنه ، بالا رفتنه . پرندهای را در نظر بگیرید یک بال عقاب و یک بال گنجشک داشته باشد ! این تناسب ندارد . نمی تواند پرواز کند. کفویت یعنی اینکه دو تا بال مثل هم باشند.
پیامبر اعظم می فرمایند: به همگنان زن دهید و از همگنان خود زن بگیرید»،(وسائل الشیعه، ج20، ص29)
پیامبر فرمودند از هم کفوتون دختر بگیرید . با هم کفو خودتون ازدواج کنید . بعضی ها میان میگن که ، ما در صدر اسلام ازدواج هایی داشتیم که با هم کفویت نداشتند . چرا رسول الله رفت با خانم خدیجه ازدواج کرد؟ چند سال بزرگتر بود خانم خدیجه از پیامبر؟ 15 سال ! نمی دونم شما خانم ها چرا تا سن تون میره بالا اولگوتون میشه خانم خدیجه ؟! خانم خدیجه خیلی رفتارهای دیگه هم داره . فقط همین یکی ، بزرگتر بود؟ ما در صدر اسلام ازدواج هایی داریم که لطفا اون ها رو برای خودتون نخواید الگو بگیرید در این زمینهی خاص . مثلا پیامبر با کسی ازدواج میکنه که سالها از خودش بزرگتره . میدونید ما چند تا امام معصوم داریم که با کنیز ازدواج کردند ؟
کنیزی که شده مادر امام معصوم بعدی . امام جعفر صادق علیه السلام ، امام موسی کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام همگی با کنیز ازدواج کردند .داستان اونا با من و شما خیلی فرق میکنه . امام باید با کسی ازدواج می کرد که پاکترین زن کرهی خاکی بود . بهترین زن عالم باید میشد شریک امام ، که لایق مادر امام بودن باشه .
خب قطعا بهتر از اون کنیز زنی روی کره زمین نبوده . کنیز بودن که عار و ننگ نیست . مرتبه ی ایمانی که اون کنیز داشته بقیه نداشتند . پس نگید چرا اون امام این جوری ازدواج کرد و . ! اون مورد ، مورد خاص بوده باید بهترین فرد کره زمین شریک زندگی رسول الله میشده . یقینا خانمی بهتر از خانم خدیجه نبود . پس لطفا تو بحث کفویت ، تند تند نگید چرا رسول الله ؟ چرا چرا ؟! هیچ ارتباطی به من و شما نداره .
جاهای دیگه باید الگو بگیریم که بهتون میگم . خدا در قرآن سوره بقره آیهی 187 میفرمایند : زن و شوهرها برای هم لباس هستند . تو لباس اونی ، اون لباس توست . خب ما وقتی لباس میخریم یه چیزهایی رو رعایت میکنیم . یکیش اینه که متناسب با اندام ما باشد . متناسب با شخصیت من . من اگه رئیس یه اداره باشم ،فردا صبح با رکابی نمیرم سر کار . به به کارمندای محترم !
این تناسبی با من نداره . ازدواج همینه . باید با کسی ازدواج بکنی که متناسب با تو باشد .
ما 8 نوع کفویت داریم:
1)ﻛﻔویت اعتقادی: الف.دینی ب.مذهبی
2) کفویت ﻧﺮﺷﻲ: هم سو بودن نگاهها درمسائل پیرامون زندگی
3)کفویت ادراکی: الف. درکوشعور ب. تحصیلات
4) کفویتﻓﺮﻫﻨﻲ: نزدیک بودن رسم و رسومات وسنت ها
5) اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ: الف.تناسب مالی ب. نگاه به مسائل مالی و دنیایی
6) ﻇﺎﻫﺮﻱ: الف. تناسب درزیبایی ب.تناسب در قد ج. تناسب در هیکل
7)ﺳﻴﺎﺳﻲ: چپی یا راستی، پر رنگ یا کم رنگ بودن در مسائل ی
8)شخصیتی: درون گرا یا برون گرا،لمسی،سمعی،بصری،جنبشی
کفویت اعتقادی به دو دسته تقسیم میشود الف)کفویت دینی ب)کفویت مذهبی
الف)کفویت دینی :کفویت دینی یعنی با کسی ازدواج کنید که تناسب دینی باهاتون داشته باشه . ما توصیه نمیکنیم ازدواجی مثل یه مسلمان با مسیحی رو . کاری نداریم که از نظر شرعی هم اصلا اجازه نمیدن . ولی ازدواج با کسی که دین و آیینش با شما تفاوت داره ، ازدواج نامناسبی هستش . این می خواد بره مسجد اون می خواد بره کلیسا . این می خواد بره برای امام حسین سینه بزنه اون می خواد بره پیش پدر مقدس پاکش کنه . اصلا به هم نمیخورید .
ب)کفویت مذهبی:دومین کفویت اعتقادی ، کفویت مذهبی میباشد. دوستان شیعه و سنی می خوان با هم ازدواج
کنن، هیچ ایرادی دینی نداره که یک سنی با شیعه ازدواج کنه . می تونن ازدواج کنن . ولی حواستون باشه که ما ، توی راز و نیازها و عبادتمون ، توی نحوهی عباداتمون ، توی آیینها و مراسمات مون خیلی با هم متفاوت هستیم . بالاخره اون دوست عزیز ، بزرگوار و محترم سنی وقتی می خواد وضو بگیره ، می خواد از این وری وضو بگیره ، این دوست عزیز بزرگوار و محترم شیعه میخاد از این وری بگیره . اون می خواد دست بسته نماز بخونه این یکی دست باز . زن و شوهر هم هستید . این به اون گیر میده اون به این ! .
در تربیت فرزند ، به مساله میخوریم چون این دوست مقید به یه سری از روایات و مسائل خودشه ، این مقید به یه سری مسائل دیگه . کفویت مذهبی یعنی این که به دنبال ازدواج با کسی که مذهبش با شما فرق داره نباش .
یعنی هم سو بودن نگاه ها در مسائل پیرامون زندگی
مثال یک) من فکر می کنم که یعنی چی یه عده تو خونه هاشون ماهواره دارن؟ این بی تربیتی ها چیه؟ خب خجالت بکشن !
کسی حرف منو رد کنه و بگه میشه به این دلیل آنتن ماهواره داشت .
مثلا نظرات مختلف شما :
1 – به نظر من از هر چیزی میشه خوب استفاده کرد هم بد . ماهواره کانال خوب داره ، کانال بد هم داره .
2 – به جای این که آهنگ های صداوسیمای خودمون رو گوش بدیم وببینیم ، آهنگهای ماهواره رو گوش میکنیم و می بینن . من هم با حرف قبلی موافقم .
3 – به نظر من یه آزادی کامله ، هر کسی می خواد استفاده کنه و به کسی هم ربطی نداره . می تونه هم خوب باشه و هم بد .
4 – آنتن ماهواره با فرهنگ ما ایرانی ها جور نیست . ماهواره مثل یه چاقوی دو لبه می مونه . می تونه میوه پوست بکنه یا دل بتره !
آنچه در مورد آنتن ماهواره گفتم اصلا معلوم نیست ، نظر من این هست یا نه ، نظر من مال خودمه ، نظر شما مال خودتونه . موضوع اینه ، اگه من هنوز پافشاری کنم روی این چیزی که گفتم . نه من هنوز هم میگم که هر که آنتن ماهواره داره بی تربیته .
آیا من با کسانی که نظرشون رو گفتند ، آیا در نوع نگرش مون به هم شبیه هستیم ، نزدیکیم ، متناسبیم ؟
این میشه کفویت نگرشی . با هم ازدواج می کنن ، بعد آقا یا خانم اصرار می کنه که آنتن ماهواره بیاره تو خونه ، اون یکی مخالفه . این میگه من آنتن میارم اون میگه وسیلهی فساده ، این میگه تو خودت یه چیزیت میشه ، این میگه اگه بیاری میرم خونه بابام . به خاطر عدم تناسب در نوع نگاه به زندگی ، اینا به تیپ و تاپ هم میزنن.
مثال دو) خانم محترم اگه دیدی آقا پسره ،وقتی خواهرش حرف میزنه ، بر میگرده و با تندی نگاهش میکنه،احتمالا نگاه این آدم به جنس زن ، نگاه پستی هستش. فردا ممکنه به تو هم همین گونه نگاه کنه .نگو به خواهرش این جور نگاه کرد . این آدم مشکوکه !
مثال سه) آقای محترم اگه دیدی خانمت با پدرش تند حرف می زنه ، این یه نگاه به زندگی است . یعنی من به خودم اجازه میدم حرمت پدرم رو بشکنم . ایرادی هم توش نیست . احتمالا فردا حرمت تو رو هم میشکنه ! اینا خیلی مهمه .
رفتار ما نشون میده که نوع نگرش ما چگونه است . چون رفتار ما ناشی از نگرش ما به زندگی است.
درک وشعورالف)نزدیک بودن درک وشعور وفهم زوجین ب)نزدیک بودن درک وشعور وفهم خانوادهها
تحصیلات ج)میزان تحصیلات زوجین د)میزان تحصیلات خانوادهها
الف)نزدیک بودن درک وشعور وفهم زوجین :
اولین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، درک و شعوره خودِ دختر وپسره.
وقتی میگیم کفویت ادراکی مردم خیال میکنن ، اولین نکتهی مهم مدریک تحصیلی هستش . من عذر می خوام از کسانی که مدرک دکترا دارن . ولی چون توی دانشگاههای بسیاری دیدم، بسیار میشناسم کسانی که مدرک دکترا دارن ولی دریغ از فهم و شعور ، دریغ! بسیار کسانی رو میشناسم که دیپلم یا زیر دیپلم هستند ولی دریای شعورن .
کفویت ادراکی گام اولش اینه که بدونیم این انسانی که میخاییم باهاش ازدواج کنیم، فهم و شعورش در چه حدی هست. به طور خلاصه گام برای تشخیص فهم و شعور یه نفر اینه که این آدم شعور داره یا نه ؟ نه اینکه این آدم تحصیلاتش چقدره ؟
در بررسی شعور روایت قشنگی داریم .
علی علیه السلام فرمودند: با انسان نادان ازدواج نکنید . چرا که این کار بلایی عظیم است و فرزندان شما نیز ضایع خواهند شد.
بچه ای که پدرش یا مادرش یه آدم نادان و کج فهمه ،عاری از شعوره ، این بچه داره زیر دسته اون بزرگ میشه.
ب)نزدیک بودن درک وشعور وفهم خانوادهها
دومین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، درک و شعوره خانواده دختر وپسره.
نگین باباش یا مامانش یا خواهرو برادرش دکتره ،مهندسه ،ه،استاد دانشگاهه ،خارج رفتس و. . اینا دلیل بر این نمیشه که وما خانواده خوب وباشعوری باشن.شاید بگین من که با خانوادش ازدواج نمیکنم. اتفاقا ما در ایران برخلاف کشورهای اروپایی وآمریکایی ازدواج مون خانوادگیه یعنی اینکه اونور آب ازدواج ها فرد به فرد هستش یعنی زمانی که دونفر ازدواج میکنن زیاد رفت وآمد خانوادگی ندارن یا در مسائل زندگی همدیگه دخالت نمیکنن .اصلا وقت ندارن برای این چیزا . یا در چیزی که تخصص ندارن دخالت نمیکنند. اما در ایران همه برای خودشون کارشناس مسائل تربیتی،خانوادگی، شویی، روانشناش، پزشک ، ی و. هستن . ولی درواقع هیچی نیستن فقط میخان بگن ماهم هستیم،ماهم چیزی بلدیم (که هیچی حالیشون نیست) .امیدوارم با این مثالها بیشتر متوجه بشین و اهمیت موضوع روبیشتر درک کنین: ازدواج دختر رو باید کی تایید کنه؟ باکیا میرین برای دختر طلا بخیرین؟ در شب عروسی چه کسانی دعوت میشن و چه مراسماتی باید انجام بشه؟ عید نوروز ، شب یلدا و تمام جشنهای سال رو چه جوری برگزار میکنین؟و خیلی مثال های دیگه که یکم فکر کنین میبینین که خانواده طرف مقابل نقش زیادی در زندگی شما داره پس این موضوع رو جدی بگیرین.
ج)میزان تحصیلات زوجین
سومین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، سواد یا تحصیلات دختر وپسره.
گام سوم کفویت ادراکی تحصیلات خانم و آقاست . تحصیلات خیلی مهمه . ولی بعد از شعور . توصیه ی ما اینه که ، یا تحصیل خانم و آقا مساوی باشه یا خانم یک مدرک پایین تر باشه (یه مدرک ، بیشتر نه) .
اگه تحصیلات خانم بالاتر بود ، می دونید چه اشکالی بوجود میاد ؟ ما مردها !!! کلا مرررررردیم ! اگه مدرک تحصیلی خانم بالاتر باشه ، به رگ غیرت ما بر میخوره .اینم بهتون بگم اول ازدواج خیلی ها میگن نه ، مهم نیست عزیزم من واقعا افتخار میکنم که دیپلمه هستم و خانمم فوق لیسانس داره . مایه ی مباهات و . ! اینا حرفی بیش نیست !می دونید یکی دو سال که از ازدواج میگذره تازه سروکله ی این عدم تناسب ها پیدا میشه .
مثال) تابستونه می خوایم بریم سفر . خانم میگه دلم لک زده واسه آقا امام رضا علیه السلام . بریم مشهد . آقا میگه نه بابا بریم شمال دریا ! خانم مشهد آقا شمال ! می دونید چی میشه ؟ آقا میگه چیه !!! مدرکش رو به رخم میکشه . یه فوق لیسانس زپرتی داری هیچ هم حالیت نیست ! خانم میگه ببخشید من گفتم بریم مشهد اصلا اسمی از فوق لیسانس آوردم ؟! وقتی تنش ایجاد میشه آقا تازه یادش میاد که مدرک تحصیلی اون بالاتره !
مثال)مدرک تحصیلی اگه بیشتر از یه مقطع پایینتر باشه ، آقا فوق لیسانسه ، خانم دیپلمه. میدونید چه اتفاقی می افته ؟ وقتی دعوا میشه ، آقا به خانم میگه ، خب چه کارت کنم ؟! درس که نخوندی نمی فهمی ! دانشگاه نرفتی شعور نداری ! چه کارت کنم ؟
سوال : شما میدونی که چند ساله ورودی های خانم ها به دانشگاه از آقایون بیشتره. بسیاری از دانشگاه ها ، خوابگاه پسرانه رو کردند دخترانه ! چون ورودی دخترا بیشتر شده . اگه شما میگی مدرک خانم یا مساوی یا کمتر از آقا باشه ، الان دخترایی که میرن دانشگاه تعدادشون بیشتره ، پس طبیعی هستش دخترانی مدرک تحصیلی بالاتری دارن بیشتر از پسرهاست . یه تعداد ازدواج می کنن یه تعداد هم می مونن ، اینا رو چه کارشون کنیم ؟
جواب:در جمع بندی معیارها به شما میگم . در شرایطی میشه ، معیارها رو نادیده گرفت . مثلا میگیم اشکال نداره ، دختره تحصیلاتش بالاتره ، ما این رو ندیده میگیریم .
د)میزان تحصیلات خانوادهها
چهارمین چیزی که در کفویت ادراکی مهمه، سواد یا تحصیلات خانوداه دختر وپسره.
چهارمین موضوع در کفویت ادراکی ، تحصیلات دو خانواده است . دو خانواده از لحاظ تحصیلات باید تقریبا هم سطح باشند . اگه یه نفر از خانوادهای هست که غالب افراد اون خانواده تحصیلات دانشگاهی دارند ، و نفر دوم از خانواده ای هست که اغلب افراد اون خانواده شغل های آزاد مثل بقال ، نجار و . هستند این ازدواج درست نیست .
یه آقایی در تهران 5 ماه بعد ازدواج ، می خواست طلاق بگیره .خیلی جالب بود .رفتن پیش مشاوره. یکی از نکاتی
که خانم گفت این بود : همه ی قوم و خویشهای ما دانشگاهی ، استاد دانشگاه ،با کلاس ، خارج برو و . ! اینا قوم و خویش هاشون صافکار و نقاش و . ! مشاور گفت ببخشید شما 5 ماه پیش که می خواستید ازدواج کنید. یادتون نبود که اینا قوم و خویشاشون فلانن و شما بهمان ؟ الان یادت افتاده ؟
اول ازدواج خیلی ها میگن مهم نیست. اصلا مهم نیست !!!
خیلی هم مهمه . وقتی یه اختلاف پیش اومد، تازه این یادش میاد که بگه قوم و خویش های شما اون طورین و مال ما این طوری !
مهمه که خانواده ها از لحاظ تحصیلاتی همچین بالانس باشن . نه این که بگید خب صبر کن ! ما تو فامیلمون 4 تا لیسانس داریم ، 3 تا فوق لیسانس . شما چی ؟ ما 4 تا لیسانس داریم شما 2 تا فوق لیسانس ! پس ما کفویت ادراکی مون یه فوق لیسانس کم داریم !!! از این کارها نکنید . مته به خشخاش نذارید .
یعنی نزدیک بودن در رسم و رسومات و سنتها
کفویت فرهنگی یعنی این که از لحاظ رسم و رسوم با هم منطبق باشیم . رسم هایی نداشته باشیم که طرف مقابل به هر دلیلی نخواد یا نتونه به اون رسم ها احترام بذاره. یا اصلا به طور کلی از رسم و رسوم هم با خبر نباشند .
مثال یک) مثلا خانواده دختر رسم دارند که بعد از بارداری عروس ، پدر و مادر عروس جشن بگیرن . حالا پسر این خانواده میره از یه خانواده ای همسر انتخاب می کنه که چنین رسمی ندارن .بعد از بارداری عروس چه اتفاقی میافته ؟! خانواده ی پسر منتظر جشن و شام هستند ولی از طرف پدر و مادر عروس خبری به گوش نمی رسه ! قبول دارید که خانواده داماد از این بابت ناراحت میشن. چون رسم و رسومشون داره نادیده گرفته میشه . از اون طرف خانادهی دختر میگن ، این مسخره بازی ها چیه ؟ دخترمون حامله شده ، خدا رو شکر . دیگه چرا 2 میلیون خرج کنیم ؟
مثال دو)در یه خانواده رسم هست که وقتی یه عروسی میشه 10 روز جشن میگیرن ! و ناهار شام میدن ! 5 روز خونهی پدر عروس و 5 روز خونهی پدر داماد ! حالا فرض کنید یه پسر از این خانواده میره از خانوادهای که چنین رسمی ندارند همسر انتخاب می کنه . چه اتفاقی می افته؟! در خانوادهی عروس هر اتفاقی قراره بیافته همون یه شبه ! روز دوم خبری نیست ! فردای اون روز یهو خانوادهی عروس می بینن کل فامیل آقا داماد دوباره برگشتند !!! اون وقت چی میشه ؟!
ما باید ببینیم عادات ، آداب ،رسوم ،سنت ها ، معاشرت ها و روابط اجتماعی ما چقدر به هم شبیه هستش . گاهی وقت ها خیلی از هم دوره . اینا باعث تنش میشه . خیلی ها این چیزها رو ندیده میگیرن ،بعد ازدواج می کنن و کلی دردسر میکشن . اینا باید مورد بررسی قرار بگیره .خیلی مهمه که آداب و رسوم ما با همدیگه تناسب داره یا نه .
وقتی می خواهید با یک از اقوام ازدواج کنید ، ببیند چقدر فرهنگهای شما به هم نزدیک است . اگر تناسب فرهنگی داشتید اشکالی ندارد . ولی اگر تناسب فرهنگی نداشتید این ازدواج خطاست. چک و چونه هم نزنید .
مشکل تطابق فرهنگی بین دانشجویان
دانشجویان متأهّل بزرگترین مشکل ازدواج دانشجویی را عدم تطابق فرهنگی » میدانند که در این بخش بطور جامع به آن پرداخته می شود.
این
موضوع
از
مهمترین
و
جدیترین
مباحث
ازدواج
در
جامعهی
کنونی
است.حال
برای
اینکه
ببینیم
چرا
دانشجویان
متأهّل
گفتند
بزرگ
روایت :یه نفر از امام حسن مجتبی سوال کرد . دخترم رو به چه کسی بدم ؟ خواستگار زیاد داره . امام در جواب فرمودند به کسی بده که ایمان و اخلاقش خوب باشه . به یه آدم باتقوا بده . می دونی چرا ؟چنین آدمی اگه دخترت رو دوست داشته باشه ، بهش محبت می کنه ، اون رو گرامی میداره. اما اگه دوستش نداشته باشه به خاطر دینی که داره اون رو مورد اذیت و آزار قرار نمیده . اون رو تحت فشار قرار نمیده .
با لنگه ی خودتون ازدواج کنید . ایمان داشته باشید و با یه فرد با ایمان ازدواج کنید . بعضی میگن خب ! اوووووو . ! خب این نماز که می خونه ، روزه هم که میگیره ، مسجد هم میره !دیگه خودشه !!! اینا ملاک ایمان نیست . گول نخورید . پدر و مادرهای مذهبی ، تا دختر یا پسری رو دیدید که اهل نماز و روزه است گول نخورید . امام صادق علیه اسلام می فرمایند بعضی از مردم به نماز و روزه عادت کردند . میگه اگه نماز نخونم یه جوریم ! این فقط میخونه که یه جوری نشه ! این ملاکی برای تشخیص دینداری نیست . اگه می خواید ببینید دیندارند یا نه ببینید صادق هم هست ؟ راستگو هست ؟ امانتدار هستند ؟ همین که نماز می خونه که نشد با ایمان !
حضرت علی علیه السلام می فرمایند ، اگه می خوای ببینی کسی با ایمان هست یا نه ، ببینید کارهایی رو که خدا گفته میکنه یا نه ، کارهایی رو که خدا گفته نکنه ، میکنه یا نه ! از گناه دوری میکنه ؟
ایمان یک عامل بسیار قوی برای اجتناب از بدیها و زشتی هاست. فرد با ایمان از بسیاری از آلودگی ها و انحرافات بر کنار است. فرد با ایمان دروغ نمی گوید، اهل خیانت نیست، به مال و ناموس کسی چشم خیانت نمی دوزد و هرگز سر سوزنی از مسیر حق و حقیقت انحراف نمی یابد.
سورة بقره آیة 187: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِکُمْ ۚ هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ ۗ .
در شبِ روزهایی که روزه دار هستید، آمیزش با نتان برای شما حلال شد. آنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباسید.
خلاصه آیه: یعنی ما وقتی لباس میخریم یک سری چیزها را رعایت میکنیم: مثلا اینکه متناسب با اندام ما باشد. متناسب با شخصیت ما باشد. در ازدواج هم باید با کسی ازدواج کنید که متناسب با شما باشد.
توصیه دیگر اسلام در ملاک های ازدواج، حسن خلق است.
حسن خلق به دارا بودن اخلاق خوب مثل صداقت، عفت کلام، نگاه پاک، امانتداری، فروتنی، بخشندگی، بزرگواری و در کنار آن دوری از اخلاق بد مثل تندخویی، بی وفایی، کینه و حسادت و . را شامل میشود.
مردی در این زمینه باامام رضا (علیه السلام) م نمود و عرض کرد: یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده ولی اخلاق بدی دارد. حضرت فرمودند: اگر بدخلق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.» (وسائل الشیعه، ج 14، ص 54)
آیا کسی که ایمان داشته باشه ، اخلاق هم داره ؟ خیر. همچین چیزی نیست .
· زید بن حارثه ، فرزند خوانده ی پیامبر ، کسی که چنان مرتبه ی ایمانی اون بالا بوده که رسول الله میگن این فرزند خوانده ی منه ! از همسرش که دختر عمه ی رسول الله بود طلاق میگیره . میدونید چرا ؟ به خاطر عدم تفاهم اخلاقی !
· سعد بن معاذ ، از اصحاب خاص پیامبر بود که شهید شد . اونقدر رسول الله بهش علاقه داشتن که پا در تشیع جنازه اون شرکت می کنه . میگن رسول الله وقتی دنبال جنازه ی اون می رفتند ، عبای مبارک روی خاک کشیده میشد . زیر تابوت این ور و اون ور می رفتند . سعد بن معاذ رو خاک می کنن ، مادرش میگه : پسرم بهشت بر تو گوارا باد .رسول الله می فرمایند به چه جراتی اینو گفتی ؟ همین الان قبر یه فشار زیادی به پسرت وارد کرد . می دونی چرا ؟ چون با خانواده اش کمی بد اخلاق بود ! هر کسی ایمان داره ااما ، اخلاقش خوب نیست . [تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۶۶.]
در نتیجه :دینداری و اخلاق از مهمترین ملاک هایی است که باید هنگام انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرند و اگر این دو خصوصیت در کسی وجود نداشت، در ازدواج با او باید تردید کرد
دوری گزیدن از صفات اخلاقی
منفی و روی آوردن به
صفات اخلاقی مثبت
کسی که به بلوغ اخلاقی رسیده باشد خوش اخلاق است. رفتارهایش با وقار ،کنترل شده و در چهارچوب است، کینه توزی و کج خلقی، قهر، بد دهنی، بیادبی، ریا و تظاهر نمیکند.
حضرت امام صادق (ع) میفرمایند : با انسان بد اخلاق ازدواج نکنید.
چنین کسی مدام می خواهد شما را مسخره کند و دست بیاندازد.
شاید بهترین نتیجهی رسیدن به بلوغ اخلاقی، دوری گزیدن از صفات اخلاقی منفی از جمله: بدزبانی، کج خُلقی، کینه توزی، بیادبی، بی انضباطی، هرزگی و روی آوردن به صفات اخلاقی مثبت از جمله انعطاف پذیری، حق پذیری، حسن ظن و. باشد.
آیا میل و علاقه و جربزة کار کردن دارد؟
یکی دیگر از شرایط ازدواج که لازم است جوانان به ویژه آقایان آن را کسب نمایند، توانمندی اقتصادی است و مقصود از این توانمندی آن است که فرد بتواند به خوبی و در حدّ متعارف زندگی خود را اداره کند و باید دخترخانمها دقّت داشته باشند که مقصود ما از توانمندی اقتصادی توانمندی بالقوّه است. یعنی توانایی ادارهی خانواده را داشته باشد و کافی است تنها بخشی از این توانمندی به فعلیت رسیده باشد. یعنی این آقای جوان که قصد تشکیل خانواده دارد، باید بتواند در حدّ مخارج زندگی خود تا حدودی استقلال داشته باشد و کاملاً متّکی به پدر و اموال او نباشد.
مثال ) اگر در ماه با فعّالیتی معادل 15 ساعت مبلغی را کسب میکنه، هنگام خواستگاری مطرح کنه که من میتونم ساعات فعّالیتهامو به دو برابر یعنی 30 ساعت افزایش بدم و درآمدم رو دو برابر و بیشتر کنم. اون باید گوشهای از فعّالیت و توانمندی خودش رو به نمایش گذاشته باشه و بدیهیِ تا وارد عرصهی فعّالیت نشده باشه، هر وعدهای بده، جز تخیّلات چیزه دیگهای نیست. وقتی خانوادهی دختر همچنین زمینههایی را در این آقای جوان مشاهده کردند، باید برای شکل گیری ازدواج او همّت گمارند. انتظار نداشته باشند همین الان به قلّه برسد.
مقصود اینکه جوان تجربهی درآمد و استقلال در هزینه کردنِ درآمد خویش را داشته باشد تا بتواند طرحهای اقتصادی خود را به اجرا درآورد. یعنی با تجربهای که به دست آورده است محاسبه کند که آیا اگر ازدواج کند و پس از یکسال دوران عقد هم به این شکل ادامه دهد، آیا توانمندی ازدواج را پیدا خواهد کرد یا نه؟ خانوادههای طرفین نیز توانمندی او را بپذیرند. اگر گوشهای از فعّالیت او به ثمر نشست، انتظار نداشته باشند او کاملاً مستقل باشد و بگویند تا وضع مالی تو خیلی خوب نشده، وقت ازدواج تو نیست. چه بسا ازدواج او موجب گردد فعّالیت او سرعت بیشتری پیدا کند. یکی از اشکالات جوانان ما این است که استعدادهای خود را دیر ظاهر می نمایند. توانمندیهای آنان غیر قابل انکار است، امّا متأسفانه دیر وارد بازار کار میشوند و باید بدانیم هر چه یک جوان دیرتر وارد عرصهی زندگی و فعّالیت اقتصادی خود بشود، به مراتب کار ازدواج و تشکیل خانواده برایش سخت تر می شود.
در پایان نکاتی را به طور فشرده و مختصر خاطر نشان میکنیم:
_توانمندی اقتصادی در ازدواج این است که فرد بالقوه توانایی داشته باشد که اگر زندگی مشترک تشیکل داد، بتواند اداره کند و بخشی از این توانایی به ظهور رسیده باشد.مثال)دختر خانم محترم: اگر پسری آمد برای خواستگاریت که خانه و ماشین و همة امکانات زندگی را داشت ولی همه را از پدرش گرفته بود و از خودش هیچ نداشت به هیچ وجه برای زندگی قابل اعتماد نیست. ولی اگر کسی کارمندی باشد که ماهیانه 800 هزار تومان حقوق میگیرد و خانه و ماشین هم ندارد ولی توانسته با همین حقوق کم دو میلیون تومان هم پس انداز کند قابل اعتماد تر است تا مورد اولی.چون جربزة کارکردن دارد.
_ رسیدن به بلوغ اقتصادی صرفاً مربوط به پسران نمی شود؛ بلکه دختران هم باید مدیریت بلوغ یعنی رشد کافی. وقتی انسان به رشد کافی رسید می تواند ازدواج کند. هنگامی که از واژهی بلوغ سخن به میان می آید، به ذهن ما بیشتر بلوغ جنسی خطور میکند. منظور از بلوغ، صرفاً بلوغ جنسی نیست؛ بلکه ﺑﻠﻮﻍ ﺩﺭ 9 ﺯﻣﻴﻨﻪ می باشد:
1)ﺟﻨﺴﻲ: پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی و رشد قوّهی غریزهی جنسی است.
2)ﻋﻘﻠﻲ یا ذهنی یا فکری: عاقل کسی است که سنجیده رفتار میکند. یعنی بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
3)ﻧﻜﺎﺡ: بلوغ عقلی+بلوغ جنسی
4)ﻋﺎﻃﻔﻲ: کسی که احساساتش رو کنترل ، ابراز و مدیریت کند .
5)اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ:کسی که نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت میکند.
6)ﻓﺮﻫﻨﻲ: قدرت تشخیص درست از غلط و تصمیم گیری بدون تعصّب نسبت به آداب و رسوم غلط خانوادگی و فامیلی .
7)اﺧﻼﻗﻲ: دوری
گزیدن
از
صفات
اخلاقی منفی و روی آوردن
به صفات اخلاقی مثبت
8)اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ: آیا میل و علاقه و جربزة کار کردن دارد.
یعنی پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی و رشد قوّهی غریزهی جنسی است.
بلوغ جنسی پایان دوران کودکی و آغاز دوران جوانی است . کسی که به این مرحله می رسد نه بچه است و نه بزرگ. بلوغ جنسی یک تولد مجدد هست . وقتی به این بلوغ میرسیم در جسم ما تغییراتی پدید میآید و همچنین در روح و روان و رفتارهایمان.
بلوغ جنسی در خانمها معمولا بین 9 تا 14 سالگی اتفاق میافتد و در آقایان بین 11 تا 15 سالگی . این که میگوییم یکی از معیارهای ما برای ازدواج بلوغ جنسی است ، منظور ما این نیست که مثلا اگر یک دختر 10 ساله یا یک پسر 15 ساله به بلوغ جنسی رسید، برود ازدواج کند . منظور ما این است که برای ازدواج حتما باید از بلوغ جنسی عبور کرده باشیم . میدانید چرا ؟
چون کسانی هستند بلوغ دیر رس دارند . دختری 18 ساله میباشد ولی هنوز بالغ نشده است . این دختر نیاز به درمان دارد . نمیتواند بگوید چون من 18 سالم شده میخواهم ازدواج کنم . باید مطمئن شوید از بلوغ جنسی عبور کردهاید یا نه . ولی اشتباه نکنید رسیدن به بلوغ جنسی به منزله ای این نیست که بروید ازدواج کنید .
لازم است پیرامون تغییرات جنسی و جسمی و بهداشت و احکام مربوط به آن اطّلاعات کافی داشته باشید.
البته تنها رسیدن به بلوغ جنسی و جسمی برای ازدواج کافی نیست. این بلوغ بدون حضور عقل و دیگر بلوغها هرگز شما را به آرامش و ازدواج سالم و موفّق نمیرساند.
در فرهنگ دینی ما جهل » در برابر علم » قرار ندارد. در حالی که در فرهنگ یونانی جهل » در برابر علم » واقع می شود. در فرهنگ اسلامی و قرآن کریم و روایات حضرات ائمه عقل » و جهل » در مقابل هم واقع میشوند از جمله اصول کافی باب عقل و جهل » چه بسا کسی که عالم باشد ولی در زمرهی جاهلان قرار دارد نه عاقلان. رُبَّ عالمٍِ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ » ؛ چه بسا عالمی که جهلش او را کشته است.(نهج البلاغه، حکمت 107)
شاید دانشجویی در فراگیری علم از بهرهی هوشی بالایی هم برخوردار باشه و هزاران ابیات شعر را در حافظه داشته باشه، در المپیادهای مختلف رتبههای بالایی کسب کرده باشه، در جشنوارهی خوارزمی رتبهای ممتاز کسب کرده باشه، با این اوصاف علی رغم علم بالایی که داره اما از عقل کافی برخوردار نباشه.
عاقل کسی است که سنجیده رفتار میکند. یعنی بداند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
کسی که به این بلوغ رسیده باشد هر حرفی رو هر جایی نمیزند ، هر کاری رو هر جایی نمیکند ، با رفتارها و حرفهایش ایجاد تنش نمیکند .
علی علیه السلام فرمودند: عاقل اول فکر میکند سپس حرف می زند . جاهل اول سخن میگوید سپس فکر میکند .
مثال یک) یه چیزی میگه بعد میگه چی گفتم ؟! کسی که به بلوغ عقلی رسیده نصیحت پذیره . کسی که به این بلوغ نرسیده به نصیحت کسی گوش نمیکنه . توانایی درک شرایط رو نداره . هر چی براش توضیح میدی بازم حرف خودش رو می زنه . انگار اصلا نمی تونه متوجه بشه ، اوضاع از چه قراره؟
مثال دو)کسی که به بلوغ عقلی رسیده باشه توانایی حل مساله رو داره . کسی که به بلوغ ذهنی نرسیده این توانایی رو نداره . می بینی دهها مسالهی حل نشده دور و برش وجود داره . وقتی باهاش حرف میزنی ، هزار تا کار نمیه کاره و رها شده داره . کسی که به بلوغ عقلی رسیده در ارتباط با خودش و خانوادهاش مسئولیت پذیره .
مثال سه)امشب مهمون داریم . همهی اهل خونه دارن کار میکنن . پسر 20 سالهی دانشجو جلوی تلویزیون ولو شده داره پیامک بازی میکنه ! این قطعا به بلوغ عقلی نرسیده.از اون طرف برادر کلاسه ششمش درسش رو خونده میاد میگه مامان کاری هست من انجام بدم ؟ اون با 20 سال سن به بلوغ عقلی نرسیده ولی این پسر 12 ساله رسیده . چون این در ارتباط با خانواده خودش رو مسئول میدونه اون نمیدونه .و یا برع را فرض بگیرید.
یکی از ویژگیهای کسانی که به بلوغ عقلی رسیدهاند این است که مسئولیت پذیرند و پاسخگوی نتیجه کارهای مربوط به خودشان هستند . کسی که نه مسئولیت قبول میکند و نه پاسخگو اعمالش هست به بلوغ عقلی نرسیده .
ببینید آیا با حق کنارمیآید ،روحیهی حق پذیری دارد یا به دنبال اثبات خودش است. اگر روحیهی حق پذیری داشت به بلوغ عقلی رسیده است .
تشخیص کسی که به بلوغ عقلی رسیده است:
آیا در مقابل خودش مسئول هست؟ آیا کارهای شخصیاش را خودش انجام میدهد؟ آیا در مقابل خانوادش مسئول هست؟ آیا سنجیده رفتار میکند؟ یعنی میداند "هر سخن جایی و هر نکته مکانی"؟
بلوغ عقلی+بلوغ جنسی= بلوغ نکاح
کسی که به بلوغ عقلی و جنسی رسیده باشد میگوییم که به بلوغ نکاه رسیده است.
سورة نساء آیة 6 : یتیمان را بیازمایید تا هنگامی که به سن ازدواج برسند (بلوغ نکاح) و اگر در آنها رشد کافی یافتید اموالشان را به آنها بدهید»
کسی که احساساتش رو کنترل و ابراز و مدیریت کند.
کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشد ،قابلیت برقراری رابطهی عاطفی با اطرافیان را دارد . کسی که به این بلوغ رسیده است میداند احساساتش را کنترل و ابراز و مدیریت کند .
مثال یک)باید یاد بگیرم که کجا بخندم؟ ، کجا گریه کنم ؟ کجا داد بزنم ؟ ، کجا اشک بریزم ؟ کسی که به بلوغ عاطفی رسیده میتونه احساساتش رو مدیریت کنه . میتونه در شرایط حاد و بحرانی و عصبانیت به هم نریزه . ماشین خورده به ماشین جلویی ، هیچ اتفاقی هم نیافتاده ، دو تا سپر خوردند به هم ، بر میگرده میگه گاری چی !!! این به بلوغ عاطفی نرسیده . نمیتونه احساساتش رو مدیریت کنه . خب برگرد یه نگاه کن اون میگه عذر می خوام تو هم بگو ایرادی نداره .
مثال دو) کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه ، در اکثر موارد میتونه خطای دیگران رو نادیده بگیره ، نه این که بخواد با هر خطایی برخورد تند و خصمانه بکنه . کسی که به این بلوغ رسیده باشه توی برخورداش انعطاف پذیره . کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه ، تحمل انتقاد رو داره . تذکرات و حرفهای منطقی دیگران رو با جان و دل می پذیره . توی شکستها و ناکامیها خودش رو نمیبازه. دست و پاش رو گم نمیکنه. حس فداکاری در اون به وضوح دیده میشه . کسی که به بلوغ عاطفی رسیده باشه در بروز احساساتش خیلی آدمه بازی هستش. لذت میبری از این که اون مدام به تو ابراز احساسات میکنه.
مثال سه)کسی که به بلوغ عاطفی نرسیده باشه ، مثل سنگ می مونه ، دچار انجماد عاطفی شده. باید عشق رو ازش گدایی کنی . خانمه به شوهرش میگه دوسم داری ؟ سر ت میده !!! خانمه میگه بگو دوستم داری ؟ میگه آره !
مثال چهار)خنده ها و گریههای شما باید قابل کنترل و در حد معمول باشه . وقتی همه آروم می خندند شما نباید قهقه بزنید . وقتی همه دارند آروم و معقول گریه میکنند شما نباید سرت رو بزنی به دیوار.
با کسی که بلد نیست ابراز احساسات کند و احساساتش را کنترل و مدیریت کند ازدواج نکنید .
کسی که نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت میکند.
کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است ، بلوغ فعال و چشمگیری در جامعه دارد. نسبت به دنیای پیرامونش احساس مسئولیت میکند .
سوال: این احساس مسئولیت چه فرقی با اون احساس مسئولیت در بلوغ عقلی داره؟
جواب: اون احساس مسئولیت مربوط به خودش و خانوادهاش بود. اینجا نسبت به شهر وکشور خود احساس مسئولیت میکند.
مثال یک)تو خیابون داره رد میشه ، یه نابینا می بینه که میخواد بره اون ور خیابون ، احساس مسئولیت میکنه. اهل همکاریه، از قوانین و مقررات جامعه پیروی میکنه . مثلا پشت چراغ قرمز می ایسته حتی اگه 2 نصف شب باشه . هیچ ماشین و هیچ افسری هم تو خیابون نباشه . بطری آب معدنی خالی رو دستش میگیره تا یه سطل آشغال ببینه . کسی که به بلوغ اجتماعی نرسیده ساعت 12 ظهر اگه مامور راهنمایی یه لحظه غفلت کنه از چراغ قرمز رد میشه بعد میگه دیدی قالش گذاشتم ؟!
کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است در روابط اجتماعی تعادل دارد .
مثال دو)مثلا می بینی روزی 10 ساعت رو با دوستاش میگذرونه . چنین کسی در روابط اجتماعی تعادل نداره .
آیا در فعالیت های گروهی شرکت میکنه ؟ فرض کنید یه جایی زله اومده ، هر کسی توی دانشگاه یه کاری انجام میده . یه عده دارن کمک های مردمی جمع میکنن. یه عدهی دیگه بیرون دانشگاه دارن کمک جمع میکنن . یه عده دارن پتو و . میارن و . . اون وقت یه نفر بیخیال این کارهاست . همین طور میره و میاد . چنین کسی به بلوغ اجتماعی نرسیده .
روی آوردن به اجتماع و قبول مسئولیتهای اجتماعی (چه کوچک و چه بزرگ) مانند شرکت در اجتماعات سالم، قبول مسئولیت در محیطی غیر از خانه، دوست یابی، اظهارنظر کردن در مورد نظرات دیگران و اتّفاقات به روز جامعه، ازشاخصهای رسیدن به این بلوغ است..
قدرت تشخیص درست از غلط و تصمیم گیری بدون تعصّب نسبت به آداب و رسوم غلط خانوادگی و فامیلی وجامعه.
باید بتوانیم فرهنگ اجتماعی که در آن زیست میکنیم را بشناسیم، تجزیه وتحلیل کنیم و به آنچه با شرع وعرف عقلانی مطابقت دارد، عمل نماییم. این یعنی بلوغ فرهنگی اجتماعی.
مثال یک)یعنی ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﻓﺮﻫﻨﻲ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻧﺎﻩ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﻓﺮﻫﻨﺶ ﺩاﺭﻩ. ﺑﻪ ﺭاﻩ ﺣﻞ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻓﻜﺮ میکنه ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﻏﺮ ﺑﺰﻧﻪ.
نگاه مثبت:کسی که به بلوغ اجتماعی رسیده است سرشار از اشتیاق و شور و نشاط به زندگی است، خوب میبیند و خوب فکر میکند و خوب تحلیل میکند.
کسی که به بلوغ فرهنگی رسیده باشد نگاه مثبت در افکار و رفتار و گفتار و کردار او به وضوح دیده میشود.
کسی که به بلوغ فرهنگی رسیده باشد به راه حلها تمرکز میکند و مدام به دنبال درس گرفتن و عبرت گرفتن از دنیای پیرامون خودش است.
نگاه منفی:ولی کسی که بلوغ فرهنگی نرسیده باشد منفی نگاه میکند و منفی تحلیل میکند واشتیاقی برای زندگی و نشاطی در تلاشهایش دیده نمیشود. کسی که بلوغ فرهنگی نرسیده باشد مدام آه و ناله میکند، تمرکز او بر مشکلات و نداشتهها است و مدام از شرایط و دیگران شکوه و گلایه میکند. و از زمین و زمان متکبرانه ایراد میگیرد. درصد بسیاری از افراد در نظر او قابل تحقیر شدن هستند.
به یاد داشته باشید یکی ازمشکلات عمدهای که اکثر زوج های جوان با آن دست و پنجه نرم میکنند، نداشتن بلوغ فرهنگی است.
تصور اینکه هرچه تحصیلات بالاتر باشد بلوغ فرهنگی فرد بیشتر است، تصوّر غلطی است. تحصیلات در بلوغ فرهنگی فرد اثرگذار و لازم است امّا کافی نیست. بسیاری از آداب و رسوم غلط و آسیب های خانوادگی و اجتماعی والدین و خود فرد شاید راه رسیدن به
5. کفویت اﻗﺘﺼﺎﺩﻱ الف)تناسب مالی ب) نگاه به مسائل مالی و دنیایی
الف)تناسب مالی: اولین گام در کفویت اقتصادی این است که درآمد خانوادهها با هم متناسب باشد .
مثال یک) ما یه خونه ای داریم 120 متری ، دو خوابه ، مال خودمونه ،حوالی فلان جا ! اونم میگه ما هم یه دو خوابه داریم 130 متره ! حوالی همون دور و ور !
مثال دو) من کارمندم درآمدم ماهی 800.000 تومنه ، بچه ام می خواد ازدواج کنه . منم کاسبم درآمدم ماهی 1.000.000 میلیون تومنه . خب این کفویت اقتصادی وجود داره .
ولی کسایی که می خواید برید با کسی ازدواج کنید که سطح مالی اون خیلی خوب باشه هدفتون اینه که آویزون اون آدم بشید. تو داری با پول بابای اون ازدواج میکنی نه با خودش .
مثال سه)وقتی سطح اقتصادی خانوادهها متفاوت بود،اینا رو هم مدنظر داشته باشین.
خواستگاری مگه نمیخواید برید؟ مگه نمیخواید برید و بیاید؟ مگه نمیخواید ازدواج کنید؟ مگه بعدش روابط خانوادگی ندارید؟ میاید خونهی اینایی که پولدارند ، یه چیزی گذاشته اندازه بچه هندونه! میگه پرتقال فلانه! انگور گذاشته دونه این قدر ! آدم میگه اصلا این میره تو دهن ، نمیره ؟! فقط ظرف میوه شون رو می بینی یه 200 هزار تومنی می ارزه ! اینا واقعیت داره . ما تهران در محلی که زندگی میکنیم ، همسایه هامون از میوه فروشی با تراول چک خرید میکنن. ! حالا اونا می خوان بیان خونه ی اینا ! ازدواج دیگه ! رفت آمد باید باشه ! یه چیزی گذاشته میگه پرتقال بمی صادراتیه ! یه چیز دیگه هم هست در حال غیب شدنه ! میگه گوجه سبزه ! خونه ای اینا میری میخوان غذا بدن به مهمونها ! سفره انداختن اون سرش ناپیدا ! اینا رو می خورن ؟!خونه ی اینا میای ،آبگوشت ! می دونی چه داستانی پیش میاد ؟ مدام وقتی این مایه دارها می خوان بیان خونهی اینا ، یا ابالفضل دوباره باید برم اداره وام بگیرم شام بدم به اینا ! مگه بیکاری ؟چه داستانیه که من تمام زندگیم تنش باشه .این میشه زندگی؟!
مثال چهار)وقتی تو یه آدمی هستی خیلی معمولی ،میری با یکی ازدواج می کنی که خیلی پولداره !
یه اتفاق هایی می افته . ماشین میخرن میذارن زیر پات و . ! دو سال بعد . یه اتفاقی بیافته ، با هم یه چالشی پیدا بکنید ، دختر خانم میگه : ببین تو گدا گُدول بودی بابام تو رو جمع کرد ! تو نمی دونستی ژیان چیه ! بابام تویوتا انداخت زیر پات ! پسره میخواد چکار کنه ؟ با همون تویوتا توسط دختره خفه میشه !
با کسی ازدواج کن که هم سطح اقتصادی خانواده شما باشد . بعد با اون رشد کن برو بالا . از نظر مالی تلاش کنید وضع تون رو بهتر کنید.
ب) نگاه به مسائل مالی و دنیایی:دومین گام در کفویت اقتصادی این است که نگاه شما به مسائل مالی و دنیایی با نگاه طرف مقابل به مسائل مالی و دنیایی تناسب داره یا نه؟
مثال یک)وقتی کسی که خیلی به پول اهمیت میده ازدواج کنه ، چند تا شغل میخواد داشته باشه ؟ 6 صبح میره ، 12 شب میاد ! خب طرف مقابل نگاهش چطوره ؟ میگه ببین یه نون بخور نمیری هم باشه خوبه . می دونید ما توی ماست هم خیار رنده کنیم نون تیلیت کنیم بخوریم خوبه . ولی با هم باشیم بریم تفریح و . . زندگی همیناست !
آیا نگاه اقتصادی این دو نفر مثل هم دیگست؟ مطمئنا اینا دچار چالش میشن .
مثال دو)این فردا دنبال کار کار کاره ،این زنگ میزنه میگه نمیای پیشم ؟! یکی میخواد فرش ابریشم داشته باشه ، اون میگه گلیم این قدر باحاله !!!
توج توجه،اشتباه نکنید:
بعضی از خانواده ها میگن که اگه پسر خونه نداشته باشه ،این کفویت اقتصادی نداره. از همون اول میگن برو یه خونه جور کن بیا ! همین اول به نام دخترمون هم بزن ! ببخشید چند درصد از پدر و مادر ها وقتی ازدواج کردند خونه داشتند ؟! کفویت اقتصادی این نیست که پسر خونه داره یا نداره . فقط عُرضهی کار کردن رو باید داشته باشه .
اما اگه خانواده ی دختر یه خانواده ی پولدارند ، این قدر پولدار که دختر از خودش ماشین شخصی داره ،خونهی شخصی داره . کفویت اقتصادی در این مورد یعنی باید با خانوادهای ازدواج کنه که پسر هم خانه و ماشین شخصی داشته باشه .
6. کفویت ﻇﺎﻫﺮﻱ الف)تناسب در زیبایی ب)تناسب در قد ج)تناسب در هیکل
الف)تناسب در زیبایی: با کسی ازدواج کنید که بهرهی او از زیبایی با شما ، نزدیک باشد .
وقتی میخوای ازدواج کنی ، لطف کن برو چند دقیقه ای تو آینه خودت رو نگاه کن . دنبال یکی بگرد نزدیک به زیبایی خودت . قرار نیست دیو و دلبر با هم ازدواج کنند . با کسی ازدواج کن که تناسب ظاهری در شکل و چهره با تو داشته باشه . دنبال کسی که خیلی از تو زیباتره نباش . می دونی چرا ؟ من با یه چهره ی معمولی با یه خانمی ازدواج می کنم که خیلی زیباست . خب داریم کنار هم راه میریم تو خیابون . هر چی مرد تو خیابونه (حالا اقلا بیشترشون) چون خانم من خیلی خوشگله !، مردا چهار چشمی خانم منو نگاه میکنن . خانم یه نگاه به من میکنه ، یه نگاه به اونا میکنه که بهش زل زدند ! بعد میگه من دیونه بودم به این ازدواج کردم ؟ مردهای تو خیابون هی غش میکردن واسه ما ! . یکی دو سال که از ازدواج بگذره تازه سر و کله ی این چیزها پیدا میشه . کافیه یه کمی از دست هم دلگیر بشید . تازه اونی که خوشگل تره ، خانم یا آقا ، این قدر آدم بود که من باهاش ازدواج کنم ! چرا با این ازدواج کردم ؟! ولی اگه هر دو خوشگل باشند . تو خیابون ، خانم ها به آقا و آقایون به خانم نگاه میکنن . این دو تا هم با هم میخندن ! کلی با هم ذوق میکنن .
اگه با کسی ازدواج کردی که خیلی خوشگل تر از تو باشه ، باید بگم که اون همسر تو نیست . اون همسر همهی همجنسهای توست . همه تو خیابون نگاش میکنند. با خودش میگه ، حق دارند چون خوشگلم . همسرم قدرم رو نمی دونه . پس با کسی ازدواج کن که از لحاظ زیبایی ظاهری تقریبا در یه سطح باشید .
ب) کفویت در قد: قد خانم یا آقا ، یا باید اندازهی هم باشه یا این که خانم از آقا کوتاهتر باشه . اگه خانم از آقا بلند تر باشه ،وقتی که می خوان با هم صحبت کنند ، آقا سرش رو بالا میگیره و میگه عزیزم شام چی داریم ؟! در چنین شرایطی آقا احساس حقارت می کنه . بُعد روانی داره . اگه قد خانم کوتاهتر باشه ، به شوهرش نگاه میکنه و میگه امشب بریم پیتزا بخوریم ؟ این خانم احساس حمایت میکنه .
چقدر کوتاهترباشد ؟ تا گوش . کمتر از این نه .
سخت نگیرید . در جمع بندی معیارها بهتون میگم اگه این کفویتها وجود نداشت چطور تصمیم بگیرید . اول سخت میگیریم بعد یادتون میدیم چطور میشه از کنار اینا عبور کنید . بدون تعارف، میخوام یا شما ازدواج نکنید ، یا اگه ازدواج میکنید ازدواج موفق بکنید . پس اجازه بدید چیزهایی که باعث اختلال میشه رو بهتون بگم .
ج) تناسب در هیکل واندام:
اگه تناسب نداشته باشید ، در روابط شویی به مشکل می خورید.
مثال) در تفریح به مشکل میخورید . اونی که هیکلش بزرگتره ( چاق تره ) نمی تونه پا به پای اونی که لاغرتره راه بره و زود خسته میشه .
یعنی چپی یا راستی، پر رنگ یا کم رنگ بودن در مسائل ی
کشور ما ، از اون کشورهایی هست که مسائل ی خیلی خیلی پر رنگه .
(دکتر شاهین فرهنگ:)یه روزی داشتیم تو پاریس قدم می زدیم ، شنیدم صدای جیغ میاد . بعد دیدم یه عده ای دارن جیغ میکشن و دست میزنن . گفتم ببخشید چه خبره ؟!گفتند راهپیمایی علیه دولته ! بعد اومدند نشستند توی میدون ، از ساک هاشون ساندویچ در آوردند و شروع کردن به خوردن ! و رفتند . بعد گفتم خیلی خشن بود این راهپیمایی !!!خخخ
کشور ما خیلی یه . یه موقع من دیدگاه ی خاصی ندارم . ممکنه اطلاعات ی داشته باشم . ولی گرایش ی پر رنگی ندارم . حاضر نیستم چشم در بیارم برای اعتقاد ی .اگه من یه آدمی هستم که از نظر دیدگاه ی آدم خیلی معمولی هستم . باید با کسی ازدواج کنم که از نظر ی مثل خودم معمولی باشه . ولی اگه یه آدمی هستم که خیلی پر رنگم و طرفدار حزب ی A ، اگه با کسی ازدواج کنم که طرفدار دو آتیشهی حزب ی B هستش ، بیچاره ام که !
(دکتر شاهین فرهنگ:)من مورد مشاوره داشتم که زن و شوهر چون به یکیشون به شدت این وری بود و اون یکی به شدت اون وری ! . اومده بودن و طلاق می خواستند . می گفتم بذارید کمی نصیحت تون کنم . میگفتن نصیحت نمی خواد ،فقط جدایی!!! می خواستند چشم همدیگه رو در بیارن !
اگه می خوای با کسی ازدواج کنی که گرایش ی پر رنگ داره ، یا شما باید همون گرایش رو با همون میزان تعصب داشته باشید ،یا اگه نداری باهاش ازدواج نکن .
اگه دیدگاه ی معمولی داری ، سال یه بار اخبار ی می بینی ! ولی اگه اون رو سه ماه قبل از انتخابات نمی بینی ! ازدواج شما صحیح نیست .
الف)درون گرا یا برون گرا ب)مکان کنترل بیرونی ودرونی ج)شخصیت قربانی د)لمسی،سمعی،بصری،جنبشی
الف)درون گرا یا برون گرا: وقتی میرید تفریح چه کارهایی باعث میشه که شما لذت ببرید . مثلا فرض کنید میرید کنار دریا، دوست دارید با امواج کُشتی بگیرید یا لب ساحل بشینید و کتاب بخونید یا به افق خیره بشید .
دوست دارید در جمع ، شلوغ کاری کنید یا یه گوشهای می نشینید و یه موسیقی آرام گوش میکنید؟
اگه اهل شلوغ کاری و اهل جوشیدن در جمع هستید شما شخصیت برون گرا دارید. اگه دوست دارید در خلوت خودتون باشید ، شما شخصیت درون گرا دارید .
ازدواج یه شخص به شدت درون گرا با یه شخص به شدت برون گرا صحیح نیست.
مثال یک)فرض کنید میرید مسافرت . شما وسایل تفریح و سرگرمی رو بر میدارید مثلا کفش کوهنوردی ، راکت بدمینتون ، توپ و . ! و همسرتون یه چمدون کتاب را جمع میکنه یا موزیک پلیرش رو پر می کنه از موسیقی های آروم بدون کلام ! آیا این مسافرت به شما خوش میگذره ؟!
سوال) از کجا بفهمیم طرف مقابل درون گراست یا برون گرا ؟
جواب)اگه بهترین چیز برای اون مطالعه ، سکوت ، س و . باشه میشه نتیجه گرفت که اون درون گراست . گاهی اوقات پیش میاد فردی هم مطالعه رو دوست داره و هم جنب و جوشش زیاد . این چه شخصیتی داره ؟ اگه شخصی 70 درصد از این ویژگی های یه برون گرا رو داشته باشه ، برون گراست ولو این که به مطالعه و سکوت هم علاقمند باشه و بلعکس .
درون گرایی و برون گرایی کاملا قابل تغییر هستش .
یعنی یه دورن گرا میتونه رو خودش کار کنه بشه برون گرا . آرام آرام روش و رویه اش رو عوض کنه . اون روش و رویه باید به دلش بچسبه . که اون بشه جزء گروه دوم .
ب)مکان کنترل بیرونی و درونی:
مکان کنترل درونی:
کسی که مکان کنترل درونی داره ، علت ناکامی ها ، شکست ها ، نرسیدن به خواسته ها و عدم موفقیت ها رو بیشتر در درون خودش ، اعمالش ، رفتارش ، نوع نگاهش و نوع تحلیلش بررسی می کنه . میگه من احیانا درست عمل نکردم که این طوری شد. کسی که مکان کنترل درونی داره ، می پذیره که اشتباه کرده . اعتراف به خطا و اشتباه می کنه و حاضره به خاطر اشتباهی که کرده از دیگران عذرخواهی بکنه .
کسی که مکان کنترل درونی داره ، واقعا می پذیره که اشتباه کردم و می خواد که عذر خواهی بکنه و اگه شرایط ایجاب بکنه ، عذر خواهی هم می کنه .اشتباه نکنید ! کسی که مکان کنترل درونی داره ، کسی نیست که در هر اتفاقی خودش رو محکوم می کنه ، این آدم بیماره . هر چی میشه میگه تقصیر من بود . منظور من اینه که اگه مقصر بود تقصیر رو به گردن میگیره . زندگی در کنار کسانی که مکان کنترل درونی دارند خیلی شیرینه . آدم کیف می کنه با آین آدم ها . چون می پذیره . میگه اشتباه کردم . من اگه به اون دوست تکیه نکرده بودم ، من اگه فکر نمی کردم ! زندگی به گونه ای دیگر بود . اشتباهم رو می پذیرم و غذر می خوام . توی زندگی مشترک هر وقت اشتباه می کنه میگه من اشتباه کردم . نمی خواد اون یکی رو محکوم کنه .
مکان کنترل بیرونی:
کسانی که مکان کنترل بیرونی دارند . دیگران رو توی زندگی شون مقصر میدونن. وقایع ، اتفاقات ، حوادث ، شانس و . رو در اشتباهاتشون دخیل می دونن. وقتی میگی کمی هم بدشانس بودی، میگه آره خودم هم فکر میکنم شانس بیتاثیر نبود . شانس کدومه ؟ شانس اصلا وجود نداره . انسان های موفق انتخاب میکنن برنده باشند . انسان های ناموفق انتخاب می کنند بازنده باشند . دین ، روانشناسی ، فیزیک ، متافیزیک و . ، هیچ کدوم شانس رو قبول ندارند . شانس یعنی چی ؟ کسی که مکان کنترل بیرونی داره ، میگه آره شانسم ، چنین شخصی نه تنها مسئولیتی رو در اتفاقات نمی پذیره ، بلکه مدام دنبال پیدا کردن مقصر و تعیین درصد تقصیر هستش . خب کی مقصر بود در این شرایط ؟ میگه پدرم. فکر می کنی چند درصد مقصره ؟ میگه 90 درصد !
مثال یک) میگیم چرا این ترم نمره ات در دانشگاه خوب نشد ؟ میگه : آقا پارتی بازیه ! هر کی با استاد کانال بزنه نمره میگیره . سوال می فروشن . نمیگه من درس نخوندم ،میگه با استاد کانال می زنم .
مثال دو)به یکی گفتن چرا معتاد شدی ؟ میگه رفیق بد ، مواد ارزون ، البته زغال خوب هم بی تاثیر نبود ! همه رو در معتاد شدنش مقصر میدونه الا خودش !!! .
زندگی در کنار کسی که مکان کنترل بیرونی داره بسیار تلخه . کسی که مکان کنترل بیرونی داره می تونه عوض بشه ، اگه نگاهش رو عوض کنه .
ازدواج با کسی که مکان کنترل بیرونی داره رو به هیچ وجه توصیه نمیکنیم .
ج)شخصیت قربانی :شخصیت قربانی فکر میکنه همهی راه ها به روی او بسته شده ، فکر میکنه هیچ امیدی برای نجات نداره ، فکر میکنه تمام شد ! تمام دنیا جلوی من صف کشیدند برای این که منو زمین بزنن. کسی که شخصیت قربانی داره فکر میکنه همهی آدم ها عامل بدبختی اون هستند .
توو حرف هاش نفرت از انسان ها به وضوح دیده میشه . اینا بمیرن ، اونا که مرده شورشون رو ببرن ، اونا که آدم نیستند و . ! کسی که شخصیت قربانی داره ، دوست داره از کسانی که بدگویی میکنه ، شما هم اون بدگویی رو ادامه بدید .
مثال یک) میگه آره خواهرم بدبختم کرد ، انتظار داره شما بگید مرده شورش رو ببرن ! کسی که شخصیت قربانی داره از رنج کشیدن لذت می بره . اصلا خوشش میاد آزار ببینه. وقتی بهش پیشنهاد میدی میگی من می تونم کمکت کنم ، میاد میگه باشه باشه ، از سیر تا پیاز زندگیش رو میگه ، بعد وقتی راهکار بهش ارائه میدی ،میگه نه ! میدونی اینا فایده نداره !!! کسی که شخصیت قربانی داره ، حاضر به شنیدن توصیه های شما هست ، ولی آخرش میگه به هیچ دردی نمی خوره . خیلی دوست داره براش تاسف بخورید . آره تو رو میفهمم بدبخت شدی آخیییییییی.
کسی که شخصیت قربانی داره ، حاضر به برداشتن هیچ گامی نیست ، فکر میکنه همه چیز تموم شده است . ازدواج با کسی که شخصیت قربانی داره ، به هیچ وجه ، به هیچ وجه ، به هیچ وجه توصیه نمیشه ! بدبخت میشید اگه با چنین شخصی ازدواج کنید . توی همون مراحل اول وقتی دارید با هم صحبت میکنید ، از زمین و زمان گله داره . مدام به همه بد و بیرا میگه.
توافق و عدم توافق
کسانی که توافق دارند ، کسانی هستند که سعی می کنند با شرایط ، محیط ، اوضاع و احوال ، خودشون رو سازگار بکنند . کنار بیان ، صاحب عقیده هستند ، برای باور خودشون ارزش قائل هستند ولی به نظرات دیگران هم احترام میذارن ، هیچ وقت دنیا رو به شکل من نمی بینن ، کسی که عنصر توافق در اون هست هیچ وقت نمیگه که من از این جا خوشم نمیاد .
من وقتی شما داد می زنی می پرم بالا ، من ! کسی که عنصر توافق رو داره ، سعی می کنه به جای من ، ما رو ببینه . دوستان و جمع رو می بینه . زندگی در کنار کسی که توافق داره خیلی شیرینه ! اینقدر لذت بخشه ! . .
و اما کسی که توافق نداره ، همش می خواد غر بزنه ! وقتی جایی بره که خوشش نیاد میگه هواش آلودست ، سکوت نداره ، صندلی هاش سفته و . . همش بنای ناسازگاری داره . یه چیزی میگی مخالفت می کنه . بهش میگی ،فلانی باحاله نه ؟! میگه کجاش باحاله ؟؟؟!!! مدام جبهه میگیره .
مدام بین خودش و دیگران خط و مرز تعیین می کنه . مدام قهر می کنه . هر چی بگی ساز مخالف میزنه . میگی روزه میگه نه خیر شبه ! خب باشه شبه ! میگه نه فکرهام رو کردم دیدم روزه !!! زندگی در کنار کسی که عدم توافق داره ، بسیار بسیار بسیار تلخه !
ما قرار است بوم سفید زندگی مان را با هم نقاشی کنیم. نقش ازدواج در صورتی زیبا ترسیم می شود. که بخواهم همکاری کنم، بخواهم همیاری و همسویی کنم. نتیجة این همدلی ما را به وجد می آورد. اگر می خواهید در بوم سفید زندگی تان ناشی زیبایی بکشید عنصر توافق را جدی بگیرید.
ما در زندگی سه نوع بازی داریم:
اول: برنده- بازنده: یعنی من ببرم و رقیبم شکست بخورد.
دوم: بازنده -ببرنده: من ببازم تا رقیبم ببرد.
سوم: برنده- برنده: هم من ببرم و هم رقیبم.
زندگی با کسی که عنصر عدم توافق داره مثل اینه که دو نفر بخوان با یک مداد ،روی یک ورق کاغذ ، هر کدوم نقاشی دلخواه خودشون رو بکشن . یعنی ما توی همه ی زندگی با هم میجنگیم.قراره من و شریک زندگیم ، زندگی مون رو نقاشی بکنیم . نقش ازدواج در صورتی زیبا ترسیم میشه که دو نفر بخوان با هم توافق داشته باشند . من نه بخوام غالب باشم و نه بخوام مغلوب باشم . نه بجنگم . بلکه بخوام همراهی کنم . بخوام همدلی و همسویی کنم . نتیجهی این همدلی ما رو به وجد میاره .
اگه قصد داری نقاشی زندگیت رو زیبا بکشی ، عنصر توافق رو جدی بگیر .
تحقیقات نشون میده ، مکان کنترل درونی و توافق ، دو تا از مهمترین عناصر برای ایجاد یه زندگی خوب و زیبا به شمار میان .
د)لمسی،سمعی،بصری،جنبشی : انسانها از لحاظ درک محیط پیرامون و ارتباط با دنیای اطرافشان به چهار گروه تقسیم می شوند این که من دنیایی پیرامونم رو چه طوری درک ، حس میکنم وچطوری با این دنیا ارتباط برقرار کنم؟
برای تشخیص این چهار گروه دو روش داریم:
یک: از طریق نشانه های ظاهری او.
دو: چگونه مسائل را تعریف و توصیف میکند. و از طریق حرفی که میزنند.
بصری ها: (بصری ها معمولا از چیزهایی تعریف میکنند که دیدهاند)
تند تند حرف می زنند، بریده بریده و هیجانی صحبت میکنند، سر و ته عبارات را می خورند. و هنگام حرف زدن حتما دستهایشان را تکان میدهند. و در واقع با دست خودش توصیف می کند. بصری ها در جزوات درسی شان نقاشی میکشند و از خطوط رنگی استفاده میکنند و جزوات تمیزی هم دارند. بصریها چهرة انسانها و مناظر و تصاویر را و دیده هایشان را به خوبی به حافظه میسپارند. بصریها عاشق تصویراند برای همین اطرافشان پر از فیلم و عکس است. بصریها وقتی به طبیعت میروند دوربین برداشته و فیلم و عکس میگیرند. و یا گوشهای نشسته و به طبیعت نگاه میکنند. یا گل جمع میکنند یا سنگ پیدا میکنند ویا دنبال کفش دوزک و پروانه میروند.
سمعی ها: (سمعی ها معمولا از آنچه که شنیده اند تعریف میکنند)
بسیار شمرده و رسا صحبت میکنند، جذابترین سخنرانهای عالم سمعیها هستند. ممکن است سخنران خوبی نباشد ولی آنقدر محکم و با تمانینه و آرامش و تسلط حرف میزنند که آدم دوست دارد حرفش را گوش کند. (سمعیها مثل: آزمندیان، رحیم پور ازغدی) سمعیها وقتی به تنهایی مشغول انجام کاری هستند، زیر لب چیزی را هم زمزمه میکنند و هر چه تندتر بخواند تندتر هم کار میکند. سمعیها تُن صدای آدمها و لحجهها را خوب به خاطر می سپارند.
سعمی ها از چگونگی صدای شما میفهمد که شما آدم صادقی هستید یا نه. و حساسیت شنیداری زیادی دارند و برای همین است که اگر شما کمی تن صدایتان را بالا ببرید به شما میگوید که چرا داد می زنید.
سمعی ها عاشق مداحی و موسیقی و آهنگاند و برای همین دور و برشان پر از سیدیهای صوتی است. صمعی ها وقتی در ماشین نشستهاند یا نوار روشن است یا رادیو گوش میکنند و یا خودشان حرف می زنند. و در محیط اطراف هم اگر بتوانند یک هدست در گوششان است. صمعی ها در طبیعت یا به دنبال منشاء سر و صدا می روند، یا نوار میگذارند، یا خودشان می خوانند و یا بازیهای پر صدای کم تحرک می کنند.
لمسی ها: (لمسی ها بیشتر از آنچه که لمس و حس کرده صحبت می کند)
بدنی آرام و شل دارند. لمسی ها پر احساس ترین و رمانتیک ترین آدمهای روی زمین هستند. وقتی می خواهند تلوزیون ببینند خودشان را می چسبانند به شیشة تلوزیون.
لمسی ها همیشه دوست دارند در ردیفهای جلو بنشینند.
(یادتان باشد همة گردوها گرد هستند ولی هر گردی گردو نیست، حتما لمسیها جلو می نشینند
ولی هر کسی جلو نشست ااما لمسی نمی تواند باشد) لمسیها همیشه یک جا لم داده
کسی که دچار بیماری روحی است ، روزانه چندین قرص اعصاب میخورد تا تعادل روحی خودش را حفظ کند یا کسانی که روان درمانی میشوند این افراد تا زمانی که درمان نشدهاند ویا تا زمانی داروهایشان قطع نشده است توصیة ازدواج با آنها را نمیکنیم. سلامت روح و روان در ازدواج ضروری است.
اما ما نمی توانیم بگوییم، شما حتما باید با کسی ازدواج کنید که از نظر جسمی سالم باشد. نه. با کسی که از نظر جسمی دچار اختلال است میشود ازدواج کرد. ولی ما باید از او بخواهیم که خیلی واضح دربارة بیماریاش برای ما توضیح دهد. کِی دچار این بیماری شده و چرا؟ برای درمان چکار کرده است و زیر نظر کدام پزشک بوده است؟ چه قرصهایی مصرف میکند؟ آیا بیماریاش علاج دارد و . ما اعتمادی به پاسخی که او میدهد نمیکنیم. البته نمیگویم بدبین باشید بلکه میگویم چشمهایتان را باز کنید. میرویم پیش یک پزشک دیگر و میگویید من با کسی می خواهم ازدواج کنم که مثلا تالاسمی مینور یا صرع یا سردرد میگرنی دارد. ( دکتری که شما انتخاب می کنید و نه دکتری که او پیشش بوده). چون ممکن است اطلاعاتی را به شما ندهد.
بپرسید که اگر این بیماری قابل درمان است طول درمان آن چقدر است؟ آیا احتمال عود کردن و شدت گرفتن دارد؟ احتمال انتقال به فرزند را از طریق وراثت دارد؟ ممکن است دکتر بگوید که من باید آزمایشهای جدیدتری را انجام دهم یا نیاز به پروندة او دارم، باید با دکتر همکاری شود. بعد از همة این کارها اگر دلتان خواست میتوانید با او ازدواج کنید.
بله. ولی شرط دارد.
شرط اول)ازدواج از سر دلسوزی وترحم وفداکاری نباشد
شرط دوم)مراجعه به مراکز نگهداری معلولین
شرط سوم)گفت وگو با کسانی که با این افراد ازدواج کرده و زندگی میکنند
شرط اول)ازدواج از سر دلسوزی وترحم وفداکاری نباشد. فداکاری و ایثار می تواند دلیل و عامل شروع یک زندگی باشد ولی عامل دوام آن نیست. چون بعد از مدتی این هیجانات و احساسات فروکش میکند. و بعد میبینید که دیگر تحملش را ندارید. کسی که می خواهد این کار را بکند باید یک آدم خیلی خاص و با کرامت و با روحی بزرگ و مسئول باشد. ما ازدواج با این عزیزان را به عنوان یک نسخة عمومی تجویز نمیکنیم. چون هر کسی از عهدة آن بر نمیآید و قادر نیست. باید بداند که این کار، ایمان بالا و پایداری می خواهد.
شرط دوم)مراجعه به مراکز نگهداری معلولین. حالا اگر احساس کردید می توانید از عهدة این کار برآیید، که با یک عزیز ویلچری ازدواج کنید توصیه میکنیم ، قبل از تصمیمگیری نهایی به یکی از مراکزی که با این عزیزان سر و کار دارند، بروید. و با مشاورین آن مرکز صحبت کنید و از ویژگیهای جسمی و روانی آنها اطلاعات بگیرید و از محدودیتهای حسی و حرکتی و حساسیتهای رفتاری آنها بیشتر آشنا شوید.
شرط سوم)گفت وگو با کسانی که با این افراد ازدواج کرده و زندگی میکنند. حتما به سراغ کسی بروید که با این عزیزان ازدواج کردهاند و از سختیها ، چالشها ، دردسرها و پستی بلندیهای این نوع زندگی سوال کنید. بپرسید که آیا اذیت شدهاند یا نه؟ از زندگیاش لذت میبرد یا نه؟
اطلاعات بگیرید و با چشم باز عمل کنید. ببینید آیا میتوانید تا پایان عمر این مساله را بپذیرید؟ ممکن است یکسال دیگر پشیمان شوید. ممکن است از دست هم عصبانی شویید. آیا آن موقع پشیمان نمیشوید؟ آیا میتوانید با نگاههای مردم که احیانا ترحم آمیز و پرسشگرانه و متاسفانه متلک آمیز کنار بیایید؟ ببینید میتوانید بخاطر بالا و پایین شدنهای زندگی، همسرتان را بخاطر شرایط جسمیاش تحقیر نکنید؟ میتوانید همیشه جوری در خدمتش باشید که نقصش را احساس نکنید؟ ازدواج با این عزیزان کار قشنگی است و آفرین بر کسی که این کار را انجام می دهد. ولی ببینید اهل این کار هستید یا جوگیر شدهاید؟
از آیت الله قمی سوال کردند که آیا شما ازدواج با آدم جانباز و معلول را توصیه می کنید؟
ازدواج کن ولی با همسری که عشق و لذت، تو را به سمت او ببرد نه ترحم و رغبت.»
اصالت خانوادگی بسیار بسیار مهم است، زیرا اینجا آمریکا نیست که هیچ اهمیتی به خانواده داده نشود. اصالت خانوادگی یعنی ما وقتی ازدواج میکنیم با یک شاخه از یک درخت ازدواج میکنیم و این درخت باید درخت پاکی باشد. به نظر شما اگر ریشة یک درخت در فاضلاب باشد و با نجاست رشد کرده باشد با درختی که در خاک حاصلخیز و آب رودخانه پرورش یافته باشد یکی است؟
بزرگان ما خیلی تاکید دارند که با کسی ازدواج کنید که کریم الاصل باشد. (یعنی اصالت خانوادگی داشته باشد) یعنی خانواده خوشنام باشد. البته ممکن است پدریا مادر کسی معتاد یا به هر دلیلی زندان باشد یعنی خانواده سلامت خانوادگی نداشته باشند ولی اصالت داشته باشند. اگر من پدرم هم اعدام شود باعث نمیشود که اصالت خانواده خدشه دار شود. ولی سلامت خانواده را زیر سوال میرود.
ازدواج با کسی که اصالت خانوادگی ندارد به هیچ وجه توصیه نمی شود ولی ازدواج با کسی که سلامت خانوادگی ندارد در صورتی که با تحقیق بیشتری صورت گرفته باشد اشکالی ندارد. علت هم این است که در این خانواده احتمال جرم و خطا بیشتر است.
اگر خانواده ای صالح و شایسته و خوشنام باشد اصالت خانوادگی دارد. اصالت خانوادگی چیز عجیب و غریبی نیست.
رسول اکرم (ص): دقت کنید که نسل و فرزند خویش را در چه ریشه ای قرار میدهید و بدانید که این ریشه اثری پنهانی دارد.
رسول اکرم (ص): با خانوادة صالح ازدواج کنید چرا که نطفه (ژِن) اثر گذار است.
ازدواج با خانوادهای که اصالت دارد به معنی ازدواج فامیلی نیست. ازدواج فامیلی ممنوع، ممنوع، ممنوع، ممنوع است. ما ازدواج فامیلی را به هیچ وجه توصیه نمیکنیم.
به دو دلیل ازدواج فامیلی را توصیه نمی کنیم:
دلیل اول:عدم شناخت درست از فامیل
بعضی می گویند من با پسر عمو یا خاله و عمه و دایی ازدواج می کنم چون آنها را می شناسیم پس ریسک آن برای طلاق کمتر است. در صورتی که اینگونه نیست. چون انسانها برای هم فیلم بازی می کنند و جلوی هم نقاب می زنند. شما از کجا می دانید که خاله یا عمه و دایی و عموی شما در زندگی شان مشکلی ندارند. ممکن است شما که خانة آنها می روید جلوی شما فیلم بازی کنند و شما متوجه نشوید که تا چند دقیقة پیش با هم جنگ و دعوا داشته اند.
دلیل دوم:پژشکی و ژنتیکی
در ازدواج فامیلی احتمال خطر و ریسک برای اینکه بچه با یک اختلال (منگل و معلول و.) به دنیا بیاید 3.5 درصد است. در ازدواج فامیلی به صورت دختر یا پسر خاله، عمو، عمه و دایی احتمال بروز اختلال در بچه 20 درصد است. یعنی 5.5 برابر. یعنی اگر این خانواده صاحب 5 فرزند بشوند حداقل یکی از این پنج فرزند بلاشک معلول ، عقب افتاده، تالاسمی، هموفیلی و خواهد بود. و تازه معلوم نیست فرند اول اینگونه باشد یا دومی و سومی. و این حد اقل است ممکن است تمام بچه ها دچار مشکل بشوند. اختلالاتی که در ازدواجهای فامیلی شایع است اینها هستند: عقب ماندگی ذهنی، کند ذهنی، بیماریهای قلبی و عروقی، بیماریهای خونی مثل تالاسمی و هموفیلی، بیماریهای متابولیکی، بیماریهای هورمونی مانند اختلال در هورمون رشد. ناشنوایی و نا بینایی.
رسول خدا (ص): با بستگان نزدیک خود ازدواج نکنید چرا که این کار فرزندان ضعیف را به دنبال دارد.(محجه الابیضاء جلد3 ص9)
اشکالی دارد کسی ازدواج فامیلی بکند ولی قبل از آن مشاورة ژنتیک انجام بدهد؟مگر مشاورة ژنتیک برای ازدواجهای فامیلی نیست؟ نه. چون 8000 بیماری ژنتیکی که بوسیلة ژنها منتقل می شود وجود دارد که قابل ردیابی قبل از ازدواج است. در ایران از دو راه و با دو سری آزمایش در ازدواجهای فامیلی به شما می گویند که آیا فرزند شما احتمال اختلال در آن هست یا نیست. از جمله با سنوگرافی سه بعدی و چهار بعدی که 100 نوع بیماری ژنتیکی از این طریق قبل از ازدواج قابل شناسایی است. دوم از طریق آزمایشهای ژنتیکی و کروموزومی که در این آزمایشها هم 100 بیماری قابل شناسایی است (از جمله تالاسمی و هموفیلی و سندرم داون) از مجموع 8000 بیماری ژنتیکی در ایران تنها 200 نوع قابل شناسایی است. وقتی شما آزمایش می کنید و می گویند منعی برای ازدواج فامیلی ندارید این حرف خنده دار است.
در کشورهای پیشرفته ازدواجهای فامیلی جزو ازدواجهای ممنوع و پرخطر است.بعضی ها آزمایش ژنتیک و مشاورة ژنتیک را یکی می گیرند. در صورتی که آزمایشگاه ژنتیک مخصوص موارد خاصی مثل ازدواجهای فامیلی است. ولی مشاورة ژنتیک مال همه است. درمشاورة ژنتیک نمونه برداری و تصویربرداری نمی شود.
بلکه با شما صحبت می کنند و نمودار و جدول می کشند و بعد اظهارنظر می کنند. در کشورهای پیشرفتة دنیا مشاورة ژنتیک اجباری است.
*این افراد حتما باید مشاورة ژنتیک قبل از ازدواج را انجام بدهند و گرنه خیانت کرده اند:
الف: اگر یکی از دو نفر (زن یا شوهر) و یا هر دو معلولیت مادرزادی یا بیماری ارثی داشته باشند.
ب: اگر خانمی که می خواهد ازدواج کند سن آن بالای 33 یا پایین 18 باشد. البته ما خانمهای زیر 18 سال را توصیه به ازدواج نمی کنیم. و یا اگر آقایی سنش بالای 40 سال باشد.
پ: اگر زن و شوهر سالم هستند ولی خواهر و یا برادر و مادر و پدرشان به یک بیماری ژنتیکی مبتلا هستند.
ت: اگر هر دو یا یکی از آنها شغلشان جزو مشاغل پرخطر باشد (کار در مراکز هسنه ای و کارخانه های تولید مواد شیمیایی)
* در ازدواج فامیلی با درجة 4 (مثلا نوة عمه با نوة دایی) احتمال بیماری ژنتیکی 5% است. در صورتی که در ازدواج غیر فامیلی یک و نیم درصد است. البته این درصدها در صورتی است که دو طرف خانواده هایشان سالم باشند.
* کسانی که می گویند ما ازدواج فامیلی می کنیم ولی بچه دار نمی شویم حرفی از سر احساسات می زنند. اینها شعار است. اگر چند سال بعد مرد هوس کرد که بچه داشته باشد چی؟ آیا این ریسک را می کنید یا اینکه از شیرخوارگاه بچه می آورید در این صورت آیا آن را مثل بچة خودتان بزرگ خواهید کرد. از کجا معلوم مرد هوو نیارد؟
ما تا الان معیارهای زیادی را برای ازدواج گفتهایم و دو گروه در جمع بندی این ملاکها اشتباه میکنند.
اول: کسانی که افراط میکنند. این گروه برای ازدواج به دنبال فرشتهها میگردند. وقتی یک موردی برایشان پیش میآید میخواهد تمام این چیزهایی که گفتیم را یک جا داشته باشد، چنین کسی اصلا پیدا نمیکنید. و شما فقط فرصتها را از دست میدهید. و ازدواج هم نخواهید کرد.
دوم: کسانی که تفریط می کنند. اینها میگویند ما با یکی ازدواج میکنیم و بعد هر طور که خودمان بخواهیم او را عوض میکنیم. این اشتباه بزرگی است که شما بخواهید با کسی ازدواج کنید تا او را تغییر دهید او خودش انسان است و برای خود عقاید و رفتارهایی دارد. مردم خمیر مجسمه نیستند که شما بخواهید آنها را از نو بسازید.
وقتی تو با انسانی ازدواج میکنی که می خواهی شکل او را عوض کنی و می خواهی هنر انسان سازیات را به رخ بکشی ، یادت باشد که این انسان خودش یک شکلی دارد و با تغییری که میخواهی در او ایجاد کنی او را میشکنی. انسانها در مقابل تغییر مقاومت نشان می دهند. مخالفت می کنند و موضع می گیرند. و این آغاز تنش و درگیری است.
ما هیچ کدام از این دو گروه را قبول نداریم. بلکه برخورد منطقی و معقولانه و به دور از افراط و تفریط را قبول داریم. اول یک نگاهی به خودتان بیندازید به سن و ظاهر و باور و اخلاق و ایمان و شرایط تفکرات و خلق و خوی خودتان(حتما به آینه مراجعه کنید). ببینید چطوری هستید. و یکی را متناسب با خودتان انتخاب کنید.
ما برای جمع بندی معیارهای ازدواج اینگونه عمل می کنیم. که دو خط قرمز و زرد را در نظر می گیریم.
خطوط قرمز: خطوطی هستند که زندگی مشترک را تهدید میکنند. خطوطی هستند که نمیتوانیم از کنار آنها بگذریم. اگر شرایط آیندة زندگی من یک خط قرمز داشته باشد، من با او ازدواج نمیکنم. مثلا داشتن دوست پسر یا دوست دختر قبل از ازدواج یک خط قرمز برای کسی میتواند باشد.
خطوط زرد: خطوطی هستند که حساسیتهای ما را بالا میبرند ما را در انتخاب نگران میکنند و دچار تشویش میشویم ولی به خاطر یک خط زرد نمیگوییم که تو را نمیخواهم.خطوط قرمز و زرد یکسان و ثابت و فرمولی نیستند بلکه خطوط قرمز و زرد هر کسی منحصر به خود اوست. یک نفر ممکن است بسیار به مبانی دینی مقید باشد و نماز برای او خیلی مهم باشد. برای این آدم نماز می شود خط قرمز. ولی یک نفر که اصلا خودش هم نماز نمیخواند برایش مهم نیست که طرف مقابلش بخواند یا نخواند.
هر سه خط زرد می شود یک خط قرمز:
یعنی اگر طرف مقابل شما سه خط زرد داشت هیچ جای بحث و چانه زندن هم ندارد. دقت کنید اگر خطوط قرمز و زردتان زیاد باشد باز هم دچار افراط شدید. خطوط زرد و قرمزتان را باید در جایی بنویسید که وقتی خواستگاری میروید یا کسی میآید خواستگاری شما بدانید که خطوط شما چیست و به صراحت جواب مثبت یا منفی بدهید. اما اگر خطوط قرمز و زردتان زیاد بود مثلا 200 تا خط قرمز و 500 تا خط زرد! (به خنده) این که دیگر نمی شود ازدواج کرد. این می شود افراط. و اگر خطوط قرمز و زرد شما هم خیلی کم بود مثلا 2 تا زرد بود و 1 قرمز. این هم تفریط است.
حداکثر تعداد خطوط زرد وقرمز
تعداد خطوط زرد حداکثر 10 تا و تعداد خطوط قرمز حداکثر 5 تا باشد معقول و منطقی است. این خطوط قرمز و زرد را در جایی بنویسید که در جمع بندی معیارها ببینید برای شما چه کسی همسر ایده آل است. ممکن است برای شما یکسال اختلاف سنی زیاد مهم نباشد (هر چند میتواند یک خط زرد به حساب بیاید) یعنی به خاطر داشتن این خط زرد او را کامل رد نمیکنید. و یک نفر هم اصلا سن برایش مهم نیست خب برای این فرد اصلا خط زرد هم محسوب نمی شود. پس این شما هستید که معیارها جمع بندی میکنید. پس خیلی کار سخت نیست. دا
سن مناسب برای ازدواج اگر همه چیز محیا باشد برای دختر 18 تا 19 و برای پسر 23 تا 24 سال. اگر حوالی این سنین میل به ازدواج داشتید و شرایط ازدواج هم داشتید، به خانواده اصرار کنید که می خواهید ازدواج کنید.
رسول الله (ص): هیچ جوانی نیست که در اوایل جوانی ازدواج کند، مگر اینکه شیطان فریاد بزند ای وای که دو سوم دین او از دست من در امان ماند.
مقام معظم رهبری: پیامبر اکرم اصرار داشتند جوانها زود ازدواج کنند چه دختر چه پسر، البته با میل و اختیار خودشان نه اینکه دیگران برایشان تصمیم بگیرند. ما هم باید در جامعة خودمان این را رواج دهیم، جوانها در سنین مناسب وقتی از دوران جوانی خارج نشدهاند در همان حال گرمی و شور و شوق باید ازدواج کنند. این خلاف برداشت و تلقی خیلی از افراد است که خیال میکنند ازدواجهای دوران جوانی ازدواجهای زودرس است و ماندگار نیست. اگر درست صورت بگیرد ازدواجهای ماندگار و خوبی خواهد بود هر چه زودتر بهتر، این که میگوییم هر چه زودتر بهتر یعنی از همان وقتی که دختر و پسر احساس نیاز میکنند به داشتن همسر، این کار جلوی طغیانهای جنسی را میگیرد.
فاصلة سنی مناسب برای ازدواج همان فاصلة سنی است که بین بلوغ جنسی دختر و پسر است. یعنی 6 سال. و یا اگر آن را گسترش بدهیم می گویم بهترین فاصلة زمانی بین خانم و آقا بین 5 تا 7 سال است. اگر این اختلاف سنی بیش از این باشد هم ما توصیه نمیکنیم. چون باعث اختلاف در تمایلات (مثل تمایلات جنسی) اختلاف در دید، اختلاف در نیازها ،سلیقه ها، خواستهها و عقیده ها می شود و مثل دو تا آدمی می مانیم که از دو نسل هستیم.
بر اساس آمار رسمی سازمان ثبت احوال در سه ماة اول سال 86 در 91/11 درصد از ازدواجهای ثبت شده اختلاف سنی بین زوج و زوجه صفر بوده است. که این رقم در سه ماة اول سال 87 به 29/12 درصد افزایش یافته است. نرخ طلاق در این دسته در سه ماهة اول سال 86، 11/10 بوده که در سه ماهة اول سال 87 به 29/12 درصد افزایش یافته است. یعنی با اینکه میزان ازدواج همسالان در این یکسال بیشتر شده ولی میزان طلاق هم افزایش یافته است. درصد ازدواجهایی که دختر یکسال از پسر بزرگتر بوده در سه ماهة اول سال 86، 57/3 درصد است. که این رقم در سه ماهة اول سال 87 به 68/3 افزایش پیدا کرده است.میزان طلاق در همین گروه در سه ماهة اول سال 86، 22/3 بوده و در سه ماة اول سال 87 ، 68/3 بوده.و همچنین آنجایی که دخترها دو سال از پسر بزرگتر بوده. (هر چی سن دخترها بالاتر از پسرها بوده طلاق ها بیشتر است)
من ندیدم(دکتر شاهین فرهنگ) آمارها تایید بکنند که اگر دختر و پسر هم سن باشند یا دختر بزرگتر باشد ثبات ازدواج بیشتر است. حداقل در مملکت ما اینگونه نیست. من ازدواج بین همسنها را توصیه نمیکنم. و ازدواجی که دختر خانمها بزرگتر هستند را اصلا توصیه نمیکنم. آمار طلاق باید به ما بگوید که این کار را بکنیم یا نکنیم.
یک) دختر ها زودتر از پسرها به بلوغ عقلی می رسند.
دو) ددگی آقا از چین و چروک شدن پوست خانم.
سه) خانمها در سنین بالا قادر به برآوردن نیاز جنسی آقایان نیستند.
یک)دختر ها زودتر از پسرها به بلوغ عقلی می رسند.یک دختر یک و نیم روزه از نظر درک دنیای اطرافش به اندازة یک پسر سه ماه است. یک دختر خانم بیست ساله از نظر ادراکی برابری میکند با پسری که سنش 25 تا 27 است. (البته این میانگین در ایران است. ممکن است یک پسری 19 سالش باشد اما از یک زن 30 ساله بیشتر بفهمد. این استثناء است).به خاطر همین وقتی بین دختر و پسر اختلاف سنی باشد باعث میشود که ما با هم، هم سطح شوند. ولی اگر هر دو هم سن باشند آن زن چند سالی از آن مرد جلوتر است برای همین خانم همیشه فکر میکند بیشتر از آقا میفهمد، همیشه فکر میکند لازم است به آن آقا تذکر بدهد. و آقا فکر میکند که دیگر زن ندارد بلکه یک مامان به مامانهایش اضافه شده. و این مامان بازی که این خانم با این آقا میکند آقا را وادار به عصیان و اعتراض و کج رفتاری و کج خلقی میکند. آقا میگوید من زن نگرفتهام که صبح تا شب به من دستور بدهد، مامانم بود بس بود.
دو) ددگی آقا از چین و چروک شدن پوست خانم. به دلیل اینکه خانمها از نظر جسمی چون پوستشان نازک تر است زودتر از آقایان پوستشان دچار چین و چروک می شود و زودتر از شکل میافتند مخصوصا اگر یکی دو بار هم ضایمان کنند. حالا اگر خانم و آقایی هم سن ازدواج کنند و خانم زودتر دچار چین و چروک می شود و زودتر نشاط و شادابی بدن و پوست و چهره را از دست میدهد و ممکن است دل آقا را بزند. البته اگر یک مردی مرد باشد اصلا به این چیزها فکر نمیکند. ولی هستند کسانی که اینگونه نیستند و می خواهند دنبال نی بروند که شاداب تر و سرحال تر باشند. ولی وقتی سن آقا بیشتر باشد دیرتر به آن جایگاهی می رسد که جذابیتهایش را از دست بدهد.
سه)خانمها در سنین بالا قادر به برآوردن نیاز جنسی آقایان نیستند. هورمونهای جنسی خانمها از 50 سالگی به بعد کاهش پیدا میکند و تمایلات جنسی شان کم می شود و کمتر خواهان روابط جنسی بطور کامل و مرتب هستند. ولی آقایان دویست سال هم عمر کنند هنوز سر پا هستند. حالا اگر زن کوچکتر باشد دیرتر به آن جایگاهی میرسد که کشش جنسی در او کم می شود. در آمار طلاق کشور یک سری از طلاقها مربوط به سنین بالا است که آقایان خواهان روابط جنسی هستند ولی خانمها زیر بار نمی روند.
هر چه که به سن سی سال نزدیکتر می شویم این اختلاف می تواند کمتر و کمتر و کمتر بشود. مثلا اگر یک آقای 28 ساله می خواهد ازدواج کند می تواند با یک خانم 26 یا 27 ساله ازدواج کند یعنی اختلاف سن بین 2 تا 3 سال. هر چه به سن 30 سال نزدیکتر می شویم اختلاف بین خانم و آقا می تواند کمتر و کمتر شود. تا 30 سال. در 30 سالگی توصیه می کنیم که لطفا با هم سن های خودتان ازدواج کنید. چرا؟ چون بلوغ عقلی در 35 سالگی کامل میشود. ما هم همة نگرانی مان در وحلة اول برای اختلاف سن ازدواج بلوغ عقلی است وقتی دختر یا پسر به این سن می رسند دیگر به بلوغ عقلی رسیده اند. و ما دیگر مشکلی در این باب نداریم.
وقتی می گوییم بهترین سن برای ازدواج پسر 23 و 24 سالگی است برای این است که در این سن پسر به بلوغ هایی که گفتیم رسیده. که یکی از آنها ثبات عقلی و احساسی است حالا اگر پسری در این سن به این قابلیتها نرسیده باشد ما ازدواج با او را توصیه نمیکنیم. در مورد دختر هم همین است. اگر گفتیم بهترین سن برای ازدواج یک دختر 18 یا 19 سالگی است در صورتی است که به پختگی و بلوغهای گفته شده رسیده باشد.
فرمول غلط:
یکی از فرمولهایی که برای ازدواج پیشنهاد میشه این است که سن پسر را تقسیم بر 2 کنید به علاوة 7 کنید، سن مناسب دختر می شود. که این فرمول غلطی است. چون مثلا اگر یک مرد 60 ساله بخواهد ازدواج کند در این فرمول باید با یک خانم 37 ساله ازدواج کند!
شکایت دخترها:
اکثر دخترهایی که با پسرهای همسن خودشان ازدواج میکنند. یک شکایت مشترک دارند. ومیگویند همسرشان بچه است و پخته و عاقل نیست. کسی نیست که بشود به او تکیه کرد بلکه کسی است که خودم باید او را جمع کنم. دختر خوب، نگو که رفتارهای او روز به روز دارد من را دلسرد میکند چون این پسر رفتارش طبیعی است مقتضای سنی او این است. تو اشتباه کردی با همسن خودت ازدواج کردی. تو 6 سال از او جلوتر هستی. قبول دارید رشد گل از درخت بیشتر است. خب خانمها گل هستند! چون سریع تر رشد میکند و لطیف تر است.
شمایی که همسن هستید با هم حرف بزنید و بعد بگید ما خیلی با هم تفاهم داریم و همدیگر را درک می کنیم. اینها احساسات است. این با زندگی کردن زیر یک سقف خیلی فرق میکند. خانم شما الان از این آقا خیلی چیزها را نمیخواهی. آقا شما هم همینطور. (نه نان و آبی هست نه اجاره خانه ای) بلکه فقط از روی احساسات حرف می زنید. اختلاف سن باید باشد.
سوال: مگر خانم خدیجه (س) همسر پیامبر از ایشان بزرگتر نبودند خب ما هم از ایشان الگو میگیریم؟
جواب:فقط این جا الگویتان خانم خدیجه است، هیچ جای دیگر الگوی شما ایشان نیست؟ ما توصیه نمی کنیم خانها از آقا بزرگتر باشد. چنین مواردی از استثناء ها هستند. کسی جز حضرت خدیجه در آن زمان هم کفو پیامبر نبود که با ایشان ازدواج کند ( و این تقدیر الهی بود که حضرت زهرا (س) از خانم خدیجه متولد شوند.)
1. اختلاف سنی 10 سال و 15 سال: اگر اختلاف سنی بین دو نفر خیلی زیاد باشد زندگی خوبی نخواهند داشت.
دلایل:
1. عدم تناسب در نیازهای جنسی: مثلا:دختری که سن کمتری دارد بیشتر می خواهد و پسری که سنش بیشتر است کمتر می خواهد.
2. عدم هماهنگی در نگاه به زندگی و خواسته ها. مثلا:خانم میخواهد شیک و جوون پسند بپوشد ولی آقا میخواهد رسمی یاسنتی بپوشد.
3. ممکن است حوصلة رفتارهای همدیگر را نداشته باشیم. مثلا :ممکن حوصلة بیرون رفتن را با هم نداشته باشند. یک مرد 40 ساله مسلما نمی تواند تحرک یک خانم 30 ساله یا 25 ساله را داشته باشد بالاخره یک جاهایی کم می آورد.
2. ازدواج زود هنگام و دیر هنگام:
آثار سوء ازدواجهای زود هنگام:
ازدواج زودهنگام ازدواجی است که دختر کمتر از 18 و آقا کمتر از 23 سال باشد.
یک. کم تجربگی: به حد کافی بزرگ نشده اند و عقلانیت و پختگی لازم را ندارند. در نتیجه مدام مثل بچه ها با هم درگیری و تنش دارند. و توان حل مسأله را هم ندارند. و به خاطر این تنش ها و نداشتن توانایی برای حل آن اتفاق دوم می افتد.
دو. دخالت والدین دو طرف: پدر او میگوید این کار را بکن و مادر او میگوید این کار را بکن. و آرام آرام این نهادینه میشود. یعنی والدین عادت میکنند به دخالت در زندگی این زوج. و وقتی آنها کمی سنشان بالاتر میرود و عاقلتر میشوند از دست دخالتهای خانوادهها کلافه میشوند، چون دیگر آنها نمیتوانند دخالت نکنند چون عادت کردهاند.
سه. زایمان پر خطر: اگر دختر در سنین کمتر از 18 سال حامله شود و بخواهد زایمان کند ، از نظر علمی به این زایمان پر خطر گفته می شود. چرا پر خطر؟ 1. برای اینکه دختر در زمان بارداری فشار خون بسیار بالایی دارد و این فشار خون بالا او را آزار میدهد. 2.کم خونی خواهد داشت. 3.احتمال تولد نوزاد نورس با وزن خیلی کم وجود دارد. 4.احتمال تولد نوزاد مرده وجود دارد. 5.احتمال تولد نوزاد با بهرة هوشی پایین وجود دارد.
آثار سوء ازدواج دیر هنگام:
ازدواج دیرهنگام ازدواجی است که سن دختر از 35 و سن پسر از 40 گذشته باشد. نه اینکه بگوییم اینها حق ازدواج ندارند. نه. در هر سنی که انسان مجرد باشد می تواند ازدواج کند و باید ازدواج کند ولی ازدواج خوبی نخواهد بود.
یک:کم شدن شور و شوق برای زندگی مشترک. رمق و اشتیاقی برای کیف کردن و لذت بردن از زندگی وجود ندارد. آمادگی مان برای لذت بردن از زندگی شویی کمتر میشود.
دو:احتمال اینکه در دام گناه بیافتیم بیشتر است. بالاخره انسان فشار دارد. وقتی ازدواج او دیر شود ممکن است به گناه بیافتیم.
سه:از دست دادن موقعیتهای خوب. تا زمانی خاص برای یک دختر خواستگارهای خوب میآید.( از 30 که عبور کردی چطور بشود سالی یک خواستگار برایت بیاید). آقا پسر تا یک سنی وقتی زنگ می زنید برای خواستگاری به شما میگویند تشریف بیاورید، قدمتان به روی چشم. بعد دیگر کمتر به عنوان خواستگار شما را می پذیرند.
چهار: حوصلة بچه دار شدن و تربیت فرزند را هم ندارید. تازه اگر حوصله هم داشته باشید و بچه دار هم بشوید اختلاف سنی زیادی بین والدین و فرزند بوجود می آید. پدری که 40 سالگی قرار است بچه دار شود اختلاف سنی شما 40 سال است. چطور حوصله دارید با بچه بازی کنید؟ او را پارک ببرید؟ وقتی سن بچه بالا رفت دوستهایش فکر می کنند که پدر او پدربزرگ او است و این برای بچه سخت است و به او بر میخورد. شما وقتی بچه تان 20 سالش شد دیگر از این دنیا رفته ای و پشت بچه خالی شده.
پنج: وقتی دیر ازدواج میکنیم مشکلات فراوانی برای فرزند دار شدن خواهیم داشت. خانمی که بالای 35 سال است بخواهد بچه دار شود و زایمان کند مثل خانم زیر 18 سال است. یعنی پر خطر است. مادری که در این سن باردار می شود فشار خون بالایی خواهد داشت و احتمال اینکه نوزاد به دنیا آمده منگل باشد خیلی بیشتر است. (از آن 5/3 درصد خیلی بالاتر است) و یا بچه مرده یا با ضریب هوشی پایین به دنیا بیاید خیلی زیاد است. احتمال خطر برای مادر در زایمان خیلی زیاد است. و مردها وقتی از سن 35 سالگی عبور میکنند تعداد اسپرمی که بدن آنها تولید میکند کاهش پیدا میکند و ممکن است برای باردار شدن خانمها مشکل ایجاد شود.
شش: وقتی دیر ازدواج میکنید از مزایا و امتیازهایی آسمانی ازدواج که خدا مجانی به شما می دهد محروم میشوید.(یک مرد و زن متأهل که بخوابد ثوابش بیشتر از یک مرد یا زن مجرد است که شب بیدار است و روزها روزه می گیرد)
هفت: توقعات ما از یکدیگر بالا می رود. من وقتی جوان هستم به هزار و یک دلیل همه خواستگارها را رد میکنم ولی با افزایش سن توقع بالاتر میرود. نه تنها توقعات خودت بلکه توقعات اطرافیان تو هم بالاتر می رود. من اگر برای پسرم برم خواستگاری کنم از یک دختر 20 ساله اصلا انتظار ندارم که این دختر خانم بتواند خوب آشپزی کند یا حتی بتواند آشپزی کند. ولی اگر من برم خواستگاری از یک دختر 29 ساله سوال می کنم که آشپزی بلد است و اگر بلد نباشد پس کی می خواهد یاد بگیرد؟ یک پسر 26 یا 27 ساله که خواستگاری می آید نباید از او انتظار داشته باشیم که خانه داشته باشد، ولی اگر یک پسر 40 ساله بیاید خواستگاری دختر 35 سالة من، می گویم ببخشید خانه دارید؟ نه؟ تو اگر الان که 40 سالته نتوانستی صاحب خانه بشوی پس کی می خواهی خانه دار بشوی؟ نوه هایت می خواهی خانه دار بشوند؟
هم توقعات ما برای ازدواج بالا می رود و هم توقع اطرافیان. دختر خانم میگویید من جوان که بودم صد تا خواستگار را به این دلیل و آن دلیل رد کردم حالا این را قبول کنم. من آن را رد کردم بیایم این را قبول کنم. و آن وقت است که دیگر ازدواج نمیکنیم.
هشت: فشار عصبی برای کنترل غریزة جنسی. ما وقتی دیر ازدواج میکنیم اگر نخواهیم روابط نامشروعی داشته باشیم و عفت خودمان را حفظ کنیم در کنترل هیجانات جنسی مان اجبار داریم و این باعث فشار عصبی بر انسان می شود. من وقتی بعد از 35 سال غریزة جنسی ام را کنترل کردم باعث فشارهای عصبی می شود.
نه:وقتی سن ما بالا می رود طراوت و شادابی و زیبایی مان هم کم می شود. و بیماری هایمان بیشتر می شود.
ده:احتمال فوت والدین وجود دارد. من اگر در سن پایین ازدواج کنم و زندگی ریتم طبیعی خودش را داشته باشد پدر و مادرها معمولا باید تا 60 یا 70 سال عمر بکنند. و در این شرایط ما اگر ازدواج بکنیم پدر و مادر ما حامی ما هستند. ولی اگر در 35 یا 40 سالگی بخواهیم ازدواج کنیم احتمال این که یکی یا هر دوی والدین فوت کرده باشند هست. و اینجوری ازدواج سخت تر می شود. می دانید چرا؟ چون دیگر کسی نیست که برای من خواستگاری برود و برای من آستین بالا بزند و باید خودم اقدام بکنم. و اتفاق دومی که می افتد این است که وقتی پدر و مادر می روند ممکن است مسئولیت و باری بر روی دوش ما قرار بگیرد. مثلا من ازدواج نکردم تا اینکه پدر فوت کرد و حالا برادر و خواهر کوچکتر از خودم دارم که اگر بخواهم ازدواج کنم تکلیف آنها چی می شود؟ احتمال ازدواج را کم می کند. ولی اگر ازدواج کرده باشم می توانم مثلا خواهر کوچک خودم را ببرم خانة خودم زندگی کند.
یازده: اگر ما دیر ازدواج کنیم مانع ازدواج خواهر و برادرهای بعد از خودمان می شویم. چون اگر من تا 35 سالگی ازدواج نکردم هرچی خواستگار برای خواهر و برادرهای کوچک من می آید می گویند نه اول باید خواهر یا برادی بزرگتان ازدواج کند و بعد شما.
دوازده:وقتی دیر ازدواج کنیم انعطاف پذیری مان کمتر می شود. نصیحت پذیری مان هم کم می شود.
پیامبر اکرم (ص): دوشیزگان مانند میوة روی درخت هستند هنگامی که برسند و چیده نشوند نور خورشید آنها را از بین می برد و باد نیز آنها را به این سو و آن سو پراکنده می کند.
اشترنبرگ ( 1987 ) در نظریهی مثلثی عشق خود[1]، عشق را به سه بخش قسمت می کند:
الف- میل[2] ب- صمیمیت[3] و ج- تعهد[4]
میل » به انگیزه هایی اشاره دارد که به عشق رهنمون می شوند. (انگیزه هایی مانند جذابیت و تمایلات جنسی.) اما از طرف دیگر به نیاز هایی از قبیل عزت نفس، نزدیک بودن[5] و خود شکوفایی هم اشاره دارد. میل » در عین حال بسیاری از هیجانها را نیز دربر میگیرد. (هیجاناتی از قبیل آرزو، شرم، آسیب پذیری، تحسین و اشتیاق .)پس میل دو مؤلفه ی هیجانی و انگیزشی عشق را در برمی گیرد.
صمیمیّت » به رفتارهایی اطلاق می شود، که نزدیکی عاطفی را افزایش می دهد . نزدیک بودن عاطفی شامل حمایت و درک متقابل، ارتباط برقرار کردن و سهیم کردن خود، فعالیتها و داراییهایمان با دیگری است.
تعهد » به دو گونه تصمیم باز می گردد. ابتدا تصمیم کوتاه مدتی مبنی بر این که آیا آنچه که هست را عشق بنامیم یا نه و دوم تصمیم بر این که آیا برای حفظ آن عشق به سوی آیندهای قابل پیش بینی تلاش کنیم یا نه . تعهد بیشتر کارکرد شناختی دارد تا کارکرد هیجانی و شامل قصد هشیارانه و اراده می شود.
در روانشناسی سه مؤلفهی رفتار، شناخت و هیجان در دهه های اخیر، اساس و بنیان پدیدههای روانی شناخته شده است و عشق نیز به عنوان یک پدیده ی روانی از این موضوع مستثنی نیست. بنابراین می توانیم بگوییم که: میل» مؤلفهی هیجانی عشق، صمیمیت» مؤلفهی رفتاری و تعهد» و قسمت شناختی آن است.
اشترنبرگ هشت نوع عشق را مطرح میکند.
انواع عشق |
میل |
صمیمیت |
تعهد |
فقدان عشق |
ضعیف |
ضعیف |
ضعیف |
عشق دوستانه |
ضعیف |
قوی |
ضعیف |
عشق |
قوی |
ضعیف |
ضعیف |
عشق پوچ |
ضعیف |
ضعیف |
قوی |
عشق خیال انگیز |
قوی |
قوی |
ضعیف |
عشق مشفقانه |
ضعیف |
قوی |
قوی |
عشق ابلهانه |
قوی |
ضعیف |
قوی |
عشق کامل |
قوی |
قوی |
قوی |
فقدان عشق:در این رابطه هیچ یک از عناصر عشق حضور ندارد . این رابطه را در زندگی روزانه با مردم عادی داریم. اگر احساستان درباره ی شریک زندگی تان از این نوع باشد ، میتوان گفت که رابطهتان در معرض خطر است.
عشق دوستانهمشخصات
(شماره دو) جدول شناخت از خودمان قبل از ازدواج
1.چرا میخواهم ازدواج کنم؟ انگیزههای من از ازدواج چیست؟ .2 آیا اکنون زمان مناسبی برای ازدواج است؟ اگر حالا ازدواج نکنم چه اتفاقی میافتد؟ .3 آیا زندگی متأهلی تفاوت اساسی با زندگی مجردی دارد؟ .4 آیا ازدواج محدودیتهایی برای من ایجاد میکند؟ چه محدودیتهایی؟ .5 آیا خود را قادر به اداره یک زندگی بدون هر گونه وابستگی به دیگران میبینم؟ .6 آیا به حد کافی به رشد و استقلال فکری، شخصیتی، عاطفی، اقتصادی رسیدهام؟ .7 ازدواج چه چیزهایی به من میدهد؟ .8 با ازدواج، به شوهر/همسر( آیندهام) چه چیزهایی میتوانم بدهم؟ .9 انتظار یک شوهر/همسر )طرف مقابلم( از ازدواج چه چیزهایی میتواند باشد؟ .11 تا چه اندازه انتظارات زنها و مردها از ازدواج میتواند مشابه یا متفاوت باشد؟ .11 تا چه اندازه (شماره یک)جدول
شناخت از خودمان
قبل از ازدواج .1 من
چه کسی هستـــــــم؟ · از چه ویژگیهای ظاهری برخورد دارم؟ قد، هیکل، تناسب اندام، وزن، رنگ پوست، چشم، موها، وضعیت سلامت عمومی و جذابیت من چگونه است؟ · تا چه حد از وضع ظاهریام رضایت دارم؟ کدام خصوصیت ظاهریام را نمیپسندم؟ · از نظر شخصیتی چگونهام؟ حداقل 5 ویژگی شخصیتی مثبت من کدامند؟ حداقل 5 ویژگی شخصیتی منفی من کدامند؟ آیا دیگران نیز بر این ویژگیها تأکید دارند؟ تا چه اندازه خوشبین یا بدبین، بیاعتماد یا قابل اعتماد، مسئولیت پذیر، راستگو و وفادار، صمیمی، با محبت و محتاط هستم؟ 2.از دیدگاه من معنــای زندگی چیـــست؟ ·
معنای
زندگی من چیست؟ چرا زندگی میکنم؟ چرا من را به اینجا آوردهاند؟ ·آیا زندگیات هدفی دارد
یا نه؟ آیا زندگیات ارزشمند است یا نه؟ و آیا از شرایط و علایق خاص خود، دلیلی
برای زندگی داری یا نه؟ ·آیا از جنس زن یا مرد بودن خود راضی
هستی؟چرا؟ ·دوست داشتی اصلا بوجود
نمیآمدی؟ 3.به لحاظ عاطفی و هــــیجــانی چگـــونهام؟ ·آیا فردی
اَلْخَبِیثاتُ
لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ اَلطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ
وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ .» [سوره نور،آیه 26] ن پلید برای
مردان پلید و مردان پلید برای ن پلیدند، و ن پاک برای مردان پاک و مردان پاک
برای ن پاک اند، ناریان مر ناریان را جاذب اند نوریان مر نوریان را طالب اند (مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم) این اصل بدیهی را باید بدانیم که در نظام آفرینش هر پدیده
خوب، خوب دیگر را به سوی خود میکشد و جذب میکند. طبعاً هر پدیده بد و زشت نیز
همجنس خود را به سوی خود میکشد. مولانا این سخن خود را به آیهْ قرآن مستند میکند:ن
بدکار، شایسته مردان بدکارند و مردان بدکار، سزاوار ن بدکار و ن پاکیزه، درخور
مردان پاکیزهاند ومردان پاکیزه، سزاوار ن پاکیزه. قانون جذب به ما می گوید ما انسانها
را به سوی هم جذب می کنیم. ما انتخاب میکنیم که چه کسی سر راه ما قرار بگیرد. اگر
شریک زندگی خوب می خواهی، خوبیها را زندگی کن، خودت خوب باش تا خوبیها را جذب کنی.
کسی می خواهد انتظار پروانه را بکشد باید بوی گل بدهد. یادتان باشد در این عالم هیچ
کس غذای تمیز را در ظرف کثیف نمی ریزد. اگر من دروغگو و بیرحم و دغلباز، اهل تهمت
زدن و بردن آبروی دیگران هستم، کسی مثل خودم گیرم می آید. شایستگیات را به این عالم
اعلام کن. ضمیر ناخودآگاه شما
تابع فکر و عملکرد شما است. بذارید این قسمت رو با مثالی، روشنترکنیم: حتماً کسانی رو دیدید
که چندین بار با بدشانسی در مسائل گوناگون مواجه شده اند و مثلاً اطرافیان به
اونها گفتند که چقدر آدم بدشانسی هستن. این فکر (بدشانس بودن) کم کم به
شخص القا می شه و باعث میشه که باور کنه که آدم بدشانسی هست. زمانی
که این باور در وجود شخص ایجاد شد اون شخص واقعاً تبدیل به یک آدم بدشانس میشه. می پرسید چرا؟
واضحه. چون ضمیر ناخودآگاه شخص باور کرده که بدشانسه و به سمت بدشانسی پیش میره. مثال دیگری
بزنیم. حتماً شنیدید که میگن پول رو پول میاد؛ نکبت رو نکبت. به نظرتون این ضرب
المثل درسته؟به نظر من که درسته؛ اما چرا درسته؟ دقیقاً به خاطر وجود ضمیر
ناخودآگاه در انسان ها هست. بینید عزیزانم کسی که با ثروت بزرگ شده ضمیر
ناخودآگاهش به این مسئله عادت کرده و در مسیری میره که پول هست و کسی که در فقر
بزرگ شده ضمیر ناخودآگاهش در مسیر ثروت نیست که اونو به سمت ثروت ببره؛ و شما دیدید
کسانی رو که در فقر بودن اما چون در آرزو و رؤیای ثروت بودن تونستن به اون آرزو
برسن و ثروتمند بشن. چرا؟ چون موفق شدن ضمیر ناخودآگاهشون رو به ثروت عادت بدن. ازدواج کردن یعنی
دردسر. ازدواج کردن یعنی سلب
آرامش و آزادی. دختر خوب وجود نداره. مردها همشون سروته یه
کرباسن. به هیچ زنی نمیشه اعتماد کرد. من علاقه ای ندارم
ازدواج کنم. مجردی راحت ترم. پول نباشه نمیشه زن
گرفت. جهزیه
رو نمیتونم جور کنم.
از آنجا که کبوتر با
کبوتر، باز با باز میپرد، انسان میتواند با نگاهی به دوستانش نیز او را بشناسد؛
زیرا دوستان نیز یکی از مهمترین ملاکهای سنجش آدمی هستند.برای کشف و شناسایی صفات و خصوصیات و بررسی دقیق
احوال خود، می توان از طریق مطالعه در خصوصیات دوستان نزدیک و کسانی که با آنها
معاشرت نزدیکتری داریم نیز به نکاتی پی برد زیرا دوستی و صمیمیت جز در سایه وجوه
مشترک روحی و اخلاقی امکان پذیر نیست. مثلاً اگر کسی فرد متین و موقّری است هرگز نمیتواند
با شخص سبک سری طرح دوستی بریزد و یا صمیمی شود. یا کسی که صالح و خیرخواه دیگران
است نمی تواند با کسی که فاسق و بدخواه دیگران است پیوند دوستی برقرار کند و. .
بنابراین،
بررسی خصوصیات روحی و اخلاقی دوستان و آشنایان نزدیک نیز می تواند به طور
غیرمستقیم ما را در شناخت خصوصیات روحی و اخلاقی خودمان تا حدّی یاری کند.
صفات منفی صفات مثبت نام و نام خانوادگی ردیف مثال: بی دین- بد زبان- متکبّر
-
سخن
چین- بی حیا- بی غیرت- شرور چاپلوس- خود پسند-
حسود خسیس - انتقام جوی
وکینه توز سنگدل –دروغگو- نا امید از
زندگی مثال: دین دار - بخشنده-
صبور- با نظم متواضع-شکرگذار- با حیاء –باغیرت_نجیت- بزرگوار- متعادل-خوش
فکر_ شجاع- زرنگ-زیرک- شادو بانشاط_راستگو-امیدوار به
آینده بهترین دوستم(یک) 1 بهترین دوستم(دو) 2 بهترین دوستم(سه) 3 بهترین دوستم(چهار) 4 بهترین دوستم(پنج) 5 جمــــــــــــــــع بنــــــــــــــدی چاپلوس-خسیس دین
دار-امیدوار به زندگی-صبور خــــودم تو اول بگو با کیان زیستی من آن گه بگویم که تو کیستی صفات منفی صفات مثبت نام و نام خانوادگی ردیف خود پسند - متکبّر -
سخن
چین دین دار - بخشنده-
صبور- با نظم احمد میرزایی 1 چاپلوس -دروغگو امیدوار به آینده
-شکرگذار- با حیاء حجت اکبری 2 خود پسند- حسود شادو بانشاط -امیدوار
به آینده رامین سعادت 3 خود پسند -سنگدل – شرور امیدوار به آینده- شجاع- صبور علی 4 بی غیرت -چاپلوس امیدوار به آینده- صبور
-بزرگوار رضا بهرامی 5 جمــــــــــــــــع بنــــــــــــــدی چاپلوس(3)-خود پسند(3) امیدوار به زندگی(4)-صبور(3) خــــودم
§
همه ما می دانیم که در آموزه های
الهی ارزش فراوانی برای پدر و مادر قرار داده شده است و نیکی به والدین» یکی از دستورات
ثابت و تغییر ناپذیر میان تمامی ادیان الهی است. §
در اسلام نیز به عنوان آخرین و کاملترین آیین الهی تأکید فراوانی نسبت به
این مسأله شده است. اهمیت این مسأله در فرهنگ قرآن آنچنان والا است که خداوند بلافاصله
پس از مهمترین دستور خود به بشر، فرمان به ارج نهادن به جایگاه والدین را صادر نموده
است. §
برای نمونه در آیه 36 سوره نساء می خوانیم: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا
تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً .»؛ و خدا را بپرستید! و
هیچ چیز را همتاى او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکى کنید » §
بنابراین پر واضح است که در دستگاه
الهی جایگاه والدین در بالاترین و ارزشمندترین جایگاه ها قرار دارد و خداوند به مقام
و منزلت پدر و مادر اهمیتی ویژه داده است. به همین خاطر است که خداوند درخواست آنها
را پذیرا است و دعای ایشان را در حق فرزندانشان در اولویت استجابت قرار می دهد. گویا
که دعای والدین را با پست پیشتاز به عرش می برند و در آنجا اگر مانعی جدّی وجود
نداشت با سرعتی هر چه تمام تر به هدف استجابت می رسانند. §
امام صادق علیه السلام فرموده است:
ثلاث دعوات لایحجبن عن الله تعالی: دعاء الوالد لولده اذا برّه. امام صادق علیه السلام
فرمود: سه دعاست که رد نمی شود و یکی، دعای پدر برای فرزندش است، زمانی که به او نیکی
کند. پس از امروز نوکر مامان
و باباهایتان شوید. چون فقط کافی است آنها دستشان را بلند کنند و شما را دعا کنند.
هر کاری داشتند برایشان انجام دهید. بنابراین انسان تیز هوش و نکته سنج کسی است که از این مسیر میانبر بهترین
استفاده را داشته باشد و خود را در رودخانه پرسرعت دعای والدین بیاندازد. از سوی دیگر،
بیچاره و بدبخت و بی دست و پا کسی است که نتواند از این آب روانی که خداوند در دسترس
اکثر قریب به اتفاق ما گذاشته استفاده ای شایسته داشته باشد. سوال: با مخالفت شدید والدین چه کنیم؟ اگر پدر و مادر به هیچ عنوان با ازدواج موافقت نمیکنند، جنگیدن با آنها
اصلا توصیه نمی شود، فرزندان باید آنقدر درایت داشته باشند تا بتوانند با دوستی و جلب اعتماد با پدر
و مادر کنار بیایند، کمک یک مشاور هم میتواند در چنین مواقعی بسیار کمک کننده باشد،
چرا که می توان با تشکیل جلسات و گفت وگوهای گروهی به همراه مشاور، فضا را کمی بازتر
کرد تا والدین تا حدی نرم شوند. بهترین راه در اینجا صبور بودن است حتی تا چند سال،
شاید کمی مشکلات سبک تر شوند، اگر هم مشکلات حل نشوند اما این اطمینان خاطر وجود خواهد
داشت که به اندازه کافی سعی خود را کرده اید و هیچگاه احساس گناه نخواهید کرد. سوال:اگر خانواده ها
برای ازدواج موافق نباشند؟ اگر
خانواده ها برای ازدواج موافق نباشند بچه ها هم امروز به مشکل برمیخورند و هم فردا.
آنها چند سال بعد از ازدواج مشکلاتی هم در رابطهشان و هم احساسات بدی را درون خودشان
تجربه میکنند. وقتی جوانی با خانوادهاش قهر باشد عملا با خودش و همه آدمهای اطراف
به طور ناخودآگاه دچار تنشهایی میشود، اضطرابها و احساس گناه را تجربه میکند و
همه اینها میتواند روی زندگی شخصی و شویی تاثیر منفی بگذارد.
گام اول)دوست دارید همسر
شما دارای چه ویژگیهایی باشد؟ لیستی تهیه کنید و در آن بنویسید که دوست دارید همسر آیندة
شما چه ویژگیهایی داشته باشد. فرض کنید لیست یک خانم اینگونه باشد: مهربان، دست و دلباز،
نجیب، دارای تحصیلات بالا، خوش اخلاق، مومن، خوش سیما و خوش اندام، ثروتمند، خانه و
ماشین داشته باشد، خانواده دوست، با اعتماد به نفس، خوش لباس، راستگو و مورد اعتماد
و ·
اگر ما قیفی را تصور کنیم که دارای
یک ورودی بزرگ و یک خروجی باریک است یادتان باشد که هر چه ویژگیها را بیشتر کنید خروجی
قیف را تنگ تر میکنید تا جایی که دیگر این قیف خروجی ندارد. پس هرچقدر لیست شما بلند
بالاتر باشد احتمال ازدواج کردن شما بعید به نظر میرسد. پس لطفا لیستتان کوچک و جمع
و جور باشد و فقط ویژگیهای مهم را بنویسید. سوال: اگر ما یک لیستی
را تهیه کردیم آیا واقعا یک نفر با تمام این ویژگیها سراغمان میآید؟ جواب: نه. ممکن است کسی
بیاید که مثلا از ده تا ویژگی که شما لیست کردید 9 تا و یا 7 تا را داشته باشد، پس
خیلی سخت نگیرید. سوال: آیا اشکالی دارد
که انسان خودش دنبال همسر بگردد؟ جواب: اشکال ندارد ولی باز هم کار
را به خدا بسپارید که یک مورد خوب برایتان جور کند. گام دوم) دوست دارید
همسر شما دارای چه ویژگیهایی نباشد؟ لیستی تهیه کنید و در آن بنویسید که دوست دارید همسر آیندة
شما چه ویژگیهایی نداشته باشد. ·
مثلا: (دروغگو، بد دل، بی غیرت،
حسود، ولخرج، خسیس، بد دهن، بد اخلاق، تنبل، چشم چران، و) معمولا در این لیست ایرادهای
بی شماری را می نویسم! گام سوم) لیستی تهیه
کنید از ویژگیهای بدِ خودتان که نمیخواهید
همسرتان آنها را داشته باشد؟ ·
مثال: من نمی خواهم همسر من مثل
من پر حرف باشد. من نمی خواهم همسر من
مثل من دروغگو باشد و (معمولا در این
قسمت لیست ما خیلی کمتر از لیست قبلی است!) ما که دلمان نمیآید چهار تا ایراد از ویژگی
منفی خودمان به زبان بیاوریم چطوری صد تا ایراد روی طرف مقابلمان می گذاریم؟ اگر
همسر خوب می خواهید، لیستی از ایرادها و رفتارهای منفی خودتان تهیه کنید و یکی یکی
آنها را رفع کنید. بعد ببینید آدمهایی که سر راهتان قرار میگیرند عوض میشوند یا نه.
چطور توقع دارید طرف مقابل شما پرازخوبی باشد ولی به خودتان که می رسید نه.
برای رقم زدن سرنوشتمان سه حالت وجود دارد:
1. ضمیر ناخودآگاه( ما انتخاب میکنیم که چه
کسی سر راه ما قرار بگیرد) جملاتی مانند جملات
بالا که با تکرار اونها، کم کم در ضمیر ناخودآگاه شخص جای میگیره و باعث میشه فکرش به همین سمت بره و هیچ وقت دیگه
نتونه به مقوله ازدواج به راحتی فکر کنه چراکه باور کرده که مردا قابل اعتماد نیستن. در نتیجه
به جای اینکه بتونه با استفاده از قدرت جذب خودش مرد یا زن ایده الش رو جذب کنه، یک
نوع دافعه در وجود خودش ایجاد میکنه و اینگونست که شما دختران وپسرانی با شرایط
مناسب رو میبینید که نمی تونن ازدواج کنن و یا ازدواج موفقی ندارن. پس اون دسته از
دختران وپسران عزیزمون که میگن ازدواج کردن خوب نیست درواقع دارن خودشون رو گول میزنن.
توصیه من به همه دوستای گلم که به هر دلیل فکر می کنن نمی تونن ازدواج کنن اینه که
به جای اینکه برای آروم کردن خودشون، با تکرار این جملات ذهن خودشون رو خراب کنن،
بیان و برای داشتن یک ازدواج خوب تلاش کنن. اگه قصد داشتید برای این کار تلاش کنید
میتونید از کتابهای مختلف در زمینه موفقیت
و یا قانون جذب کمک بگیرید. توصیه من به همه شما
عزیزانم اینه که از فکر و ضمیر ناخودآگاه خودتون غافل نشید و بسیار مواظبش باشید.
چراکه ضمیر ناخودآگاهتون بسیار قدرتمند هست. تأکید می کنم دوستای گلم بسیار
قدرتمند هست و میتونه شما رو به سمت بهترین ها و یا بدترین ها پیش ببره. فقط کافیه
که شما بهش بفهمونید که کدوم رو میخواید. پس چرا با افکار منفی بیایم و خودمون رو
به سمت بدترین ببریم وقتی که لیاقتمون بهترینه. خیلی راحت میتونیم بهترین باشیم و بهترینها
رو به دست بیاریم.
2.حساسیتها(هرچی بدت بیاد سرت میاد) البته موارد استثناء هم داریم که ما کسانی را جذب می کنیم که
هیچ شباهتی به ما ندارند، ولی ما به خاطر حساسیتی که داریم آنها را به طرف خودمان جذب
می کنیم(هرچی بدت بیاد سرت میاد). مثلا کسی از اینکه با آدمهای عینکی ازدواج کند حساس
است و اتفاقا با یک آدم عینکی ازدواج میکند.
3.وسیلة امتحان و رشد(هرچه خدا بخواهد) گاهی هم ممکن است ما کسی را به سمت خودمان جذب
کنیم که قراراست وسیلة امتحان و رشد ما بشود. مثلا زن امام حسن(ع) هیچ تناسبی با ایشان
نداشتن، یا مثلا آسیه با فرعون هیچ تناسبی نداشتن. اینها استثناء هستند. ولی در 95
درصد موارد ما کسانی را جذب می کنیم که مثل خودمان هستند.توقعات ما با آنچه که میخواهیم
باید یکسان باشد.
ما برای ازدواج دو تا
راه داریم: یک) اینکه بگویید، من
این (دختر یا پسر) را می خواهم. دو) دیگر اینکه به خدا
بگویید من دختر یا پسری با این ویژگیها میخواهم. چرا ما به خدایمان اعتماد نمیکنیم؟ ·
امام صادق (ع): فرمودند هر وقت تصمیم
به ازدواج گرفتید دو رکعت نماز بخوانید و بعد خدا را به خاطر نعمتهایش شکر کنید و
بعد این دعا را بخوانید خدایا تصمیم به ازدواج گرفته ام، همسری برایم مقدر کن که از
بقیه بهتر باشد، پاکدامن تر باشد، امین تر باشد به من، خودش، جان، ناموس و مالم، همسری
که پر از روزی و با برکت باشد. و از او فرزندی
هم به من بده که جانشین صالحی باشد برای حیات و پس از مرگم.و روایت داریم که
می توانید ویژگیهای آن فرد را هم برای خدا بگویید. [نجفی، محمد حسین، جواهر
الکلام، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ج۲۹، ص۳۹.] داستانی واقعی و شیرین
در مورد توکل: در زمان ناصرالدین شاه آقایی بود به نام نظرعلی طالقانی.
طلبه بسیار فقیری که در مدرسه مروی تهران بود. او آنقدر فقیر بود که شبها دور حجره
های طلبه های دیگر در بین آشغال ها دنبال چیزی برای خوردن میگشت. یک روز به ذهنش میرسد
که نامه ای برای خدا بنویسد. او نامه خود را (در روز پنجشنبه) مینویسد و به سراغ مسجد
شاه می رود و نامه اش را در سوراخی در دیوار پنهان میند. فردای آن روز یعنی جمعه ؛ زمانی که ناصرالدین شاه
و درباریان برای شکار میروند , وقتی به جلوی مسجد شاه میرسند طوفان شدیدی شروع به
وزدین میکند و نامه نظرعلی طالقانی از شکاف دیوار بیرون میآید و روی پای ناصرالدین
شاه میافتد. ناصرالدین شاه هنگامی که نامه را میخواند خندهای میکند و دستور میدهد
که پیکی به مدرسه مروی رفته و نظرعلی را نزد او بیاورند. ناصرالدین شاه به وزرای خود
میگوید : "حال که ما مفتخر شدیم نامه ای را که ایشان به خدا نوشته دریافت کنیم
پس برماست که خواسته هایش را برآورده کنیم. من نامه را میخوانم و هرکدام از شما یکی
را به عهده بگیرید" نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک سرگردان ماست (پروین اعتصامی) نامه ایشان در موزه گلستان نگهداری میشود تحت عنوان
"نامه ای به خدا" . شرح مختصری از
نامه نظرعلی طالقانی: دریافت
دوستی دختر و پسر به
قصد ازدواج یا هر قصد دیگری کاملا اشتباه است. دلایل مختلفی وجود دارد. برای پاسخ
این مسئله، ابتدا انگیزه های مختلف برای دوستی را بیان میکنیم و سپس به آثار سوء
این نوع دوستی ها میپردازیم و درپایان راهکاری کاربردی برای کسانی که به این معضل
اجتماعی دچار شدند و قصد دارند رابطهشان را قطع کنند ارائه میدهیم. در این بخش به
تشریح موارد زیر میپردازیم: 1)انگیزه های
دوستی بین دختر وپسر. 2)آثار سوء روابط
بین دختر وپسر. 3)چگونه ارتباط را
قطع کنیم. 4)آنچه والدین باید
بدانند.
از دیگر مباحث مربوط به تصمیم گیری،
مسألهی استخاره است. مقصود از استخاره طلب خیر
نمودن
از
خداوند»
است. 1)تعریف استخاره:در روایات ما آمده است که استخاره
یعنی طلب خیر نمودن از خداوند » وقتی که سر
دو راهی گیر میکنیم و دو دل هستیم و آن هم به شکل دعا. امام صادق (ع) فرمودند:
هر وقت به بن بست رسیدی و با م هم به نتیجه نرسیدی و دو دل و متحیر هستی، صد بار
به خدا بگو استخیر الله» که خدایا از تو طلب خیر می کنم. (البته هیچ اامی در عربی
گفتن نیست) بعد از آن بروید با مردم م کنید، آنگاه خداوند پاسخ شما را در کلام
مردم می گوید. (بحارالانوار، ج88،
ص 252) امام محمد باقر (ع) فرمودند: اگر خدا پاسخ را در زبان شما
نگذارد آن را در دل شما می اندازد. 2)استخاره م با خدا نیست: سورة شوری آیة 38 : وَالَّذِینَ
اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ
وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ و آنان که امر خدایشان
را اجابت کردند و نماز به پا داشتند و کارشان را به م یکدیگر انجام میدهند و از
آنچه روزی آنها کردیم (به فقیران) انفاق میکنند. توضیح:چرا خدا نگفت با من م
کنند؟ چون اصلا حق م با خدا را ندارید. استخاره طلب خیر کردن از خداست. امام صادق (ع): از خدا
طلب خیر کن و پس از آن با آدمها م کن. اگر طلب خیر کردیم و
م هم کردیم و باز به نتیجه نرسیدیم چکار کنیم؟ نه جواب مردم به دلم مینشیند و
نه چیزی به دل خودم مینشیند. از امام صادق (ع) این سوال را پرسیدند و ایشان فرمودند
اگر اینگونه شد با قرآن استخاره کنید. *در استخاره با قرآن
، سه دیدگاه وجود دارد: اول: دیدگاه افراطیون: کسانی که برای هر کار
کوچکی استخاره می کنند. حتی برای پاسخ به سوال، استخاره می کنند اگر خوب نیاید فکر
می کنند آن جواب بد است. ما چنین چیزی در روایاتمان نداریم. و مورد قبول ما نیست. دوم: کسانی که تفریط می
کنند: کسانی که استخاره را غیر عقلی می دانند و می گویند مگر تو عقل و فهم و شعور
نداری که استخاره می کنی؟ ما این را هم قبول نداریم چون عقل ما خیلی چیزها را نمی فهمد. سوم: دیدگاه معتدل:
ما هم برای عقل و هم برای م احترام قائل هستیم، ولی وقتی همة درها بسته بود و با
عقل و م به نتیجه ای نرسیدیم می رویم سراغ استخاره. سخنی با کسانی که استخاره
با قرآن برای ازدواج را جایز نمیدانند و می گوینددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» ما اگر بخواهیم با یک
نفر ازدواج کنیم و برویم دربارة او تحقیق کنیم و همه هم بگویند خوب است، آیا این کافی
است؟ آیا در تحقیقات کسی می تواند به من بگوید که این دختر خانم خیلی خوب است ولی نازا
است. کسی میتواند به من بگوید که این پسر عقیم است؟ ما تا ازدواج نکنیم این چیزها
را نمی فهمیم. کسی می تواند به من بگوید این خواستگاری که برای من آمده مرگ قطعی آن
در 26 سالگی است؟ یعنی بچة شما که به دنیا می آید پدرش چند وقت بعد تصادف می کند و
می میرد؟ (خب این چیزها در استخاره معلوم می شود) سوال: آیادختری که نازا است
و پسری که عقیم است حق ازدواج ندارند؟ جواب: چرا حق ازدواج دارند.
ولی خداوند من و شما را بهتر از خود ما می شناسد. خدا می داند که من آدم کم صبر و بی
جنبه ای هستم و اگر به بعضی از خواسته هایم نرسم یک جور دیگر میشوم. خدا می داند که
این دختری که من انتخاب کرده ام نازا و بسیار حساس است. و خدا می داند ما وقتی ازدواج
کنیم بچه دار نخواهیم شد و مشکل از دختر است و من پسر هم شروع می کنم به عذاب دادن
آن زن. و خدا می داند که من ظرفیت کمی دارم. و برای او هوو می آورم. و خدا میداند
که وقتی این پسر قرار است در 26 سالگی بمیرد و این دختر هم بسیار حساس است، بخاطر فوت
همسرش دچار بیماری روانی می شود. که هیچ روانشاسی نمی تواند آن را درمان کند. و بچة
او را باید کس دیگری بزرگ کند. کتاب شرح لمعه» اثر
شهید ثانی کتابی که طلبه ها در حوزة علمیه می خوانند، اول باب نکاح جلد : 3 صفحه : 95 ، گفته مستحب است که برای ازدواج دعا
و استخاره کنیم. چون گفته دعا و استخاره معلوم می شود استخاره در اینجا به معنی قبلی
(یعنی طلب خیر و دعا نیست) بلکه استخاره با قرآن است. به خاطر مسائل پنهانی که در ازدواج
هست و ما نمی دانیم. این آدم امروز خوب است، هیچ تضمینی وجود ندارد که این پنج سال
دیگه هم آدم خوبی باشد، خدا می داند که آن 5 سال دیگر معتاد می شود. مثال)عروس امام خمینی از همسر
امام سوال می کنند که آیا ایشان برای ازدواج بچه هایشان استخاره می کنند و ایشان گفتند
بله ایشان برای ازدواج تک تک دخترهایشان استخاره می کردند. البته نه اینکه اگر استخاره
خوب بیاید بگویند بله» و اگر بد آمد بگویند نه». اگر استخاره بد می آمد که هیچ، ولی
اگر خوب می آمد نمی گفتند بروید ازدواج کنید، تازه شروع می کردند به برسی، تحقیق، مشاوره،
سوال و جواب. مثال)اینکه می بینی بعضیها استخاره می کنند خوب می آید و بعد ازدواج
می کنند به طلاق می کشد به خاطر همین عدم تحقیق است. استخاره فقط برای طلب خیر است
و اینکه خدا چیزهایی را که تو نمی دانی به تو بگوید ولی اگر استخاره خوب آمد حق نداری
بلافاصله ازدواج کنی. بلکه باید تحقیق و برسی کنی. سورة بقره آیة 216: کُتِبَ
عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا
وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ
وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن
چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه
بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح
امور) داناست و شما نادانید. خلاصه چه بسا چیزیهایی که شما از آن کراهت دارید ولی سود شما در
آن است» خوبی که خدا می گوید با خوب من و شما فرق می کند. وقتی خدا می گوید این
مورد خوب است یعنی تو در کنار او رشد میکنی، نه اینکه در کنار او ااما خوشبخت می
شوی (ممکن است خیلی هم سختی بکشی و رنج ببینی) توجه توجه: استخاره قبل از همه چیز حق ندارید بعد از تحقیق
و صحبت استخاره کنید و بعد بگویید استخاره بد آمد، چون شما با احساسات دختر بازی می
کنید. یا استخاره نکنید (میل خودتان است چون واجب نیست) و یا اگر خواستید بکنید قبل
از انجام هر کاری بکنید. مثلا زنگ می زنند که برای خواستگاری که می خواهیم بیاییم،
بگویید خبرتان می کنیم، و استخاره کنید، و اگر خوب آمد اجازه بدهید بیایند برای خواستگاری،
یا قبل از اینکه بروید خاستگاری استخاره کنید (برای خانوادة پسر) نه اینکه چند بار
بروید و بیایید و بین دختر و پسر صمیمیت ایجاد بشود و بعد بگویید استخاره بد آمده و
به هر دو ضربه بزنید.شما اینجوری آدمها را با خدا دشمن می کنید. پس اگر تحقیق کرده
اید و همه چیز خوب بوده دیگر حق ندارید بعد از آن استخاره کنید. امام صادق (ع)
فرمودند کسی باید استخاره کند که مفاهیم قرآن را کامل بشناسد و بتواند موضوع شما
را تشخیص بدهد و قدرت انطباق قرآن با موضوع
شما را داشته باشد. از مباحث مهمّی که
معمولاً در امر ازدواج از آن خیلی سخن به میان می آورند،بحث قسمت است. می گویند:
سختگیری نکنید. اگر قسمت باشد، می شود؛ قسمت نباشد، نمی شود ». این سخن از مصادیق
کلمة حق یراد بها الباطل » است؛ کلمهی حقّی است که از آن ارادهی باطلی میکنند.
ازدواج در زندگی انسان با سرنوشت در ارتباط است و فردی هم که با شما ازدواج میکند،
جزء سرنوشت شماست. امّا نباید فراموش کنید داستان سرنوشت انسانها سرنوشت سیّال
است. در این سرنوشت گزینههای متعدّدی را نوشته اند. در
سرنوشت یک دختر یا پسر، اسم دختران یا پسران دیگری رقم خورده است که احتمالاً با
یکی از آ نها ازدواج میکند. در پی اعمالی که فرد انجام میدهد، گزینههای سرنوشت
محدودتر میشود تا سرانجام به یک مورد ختم شود. بحث قسمت را باید
تحت واژهی غنی تر قضا و قدر » مورد بررسی قرارداد که تقریباً معادل واژهی
سرنوشت » در فارسی است. مقصود از قضا و قدر
یا سرنوشت، این است که انسان در مسیر زندگی خود در مدار مشخّص تعیین
شده در حال حرکت است. علمای اهل لغت و تفسیر
قضا » را به معنی سرنوشت قطعی می دانند و قَدَر » را به معنی سرنوشتی که
از روی محاسبه و مشروط اتّفاق می افتد. یعنی چنانچه کسی از یک ساختمان به طرف پایین
پرتاب شود حداقل پایش خواهد شکست. این بخشی از قدر است. سختی زمین،
نوع فرود آمدن او، نوع قدرت بدنی و توان آن فرد، شرایط مختلفی را در کنار
هم قرار میدهد تا قَدَر شکل بگیرد. بطور مسلّم نظام هستی بر اساس
قدری بنا نهاده شده است و قوانینی بر آن حاکم است. همچنین در این عالم
هستی، یک قضایی حاکم است که اگر کاری در قضای الهی حتمی شده باشد، دیگر بدون تردید
آن رخ خواهد داد و شرایط و اگر و امّایی در آن نقش ندارد؛ مثلاً در قضای الهی چنان
مقرّر کردهاند که در فلان تاریخ حضرت آدم (ع) به دنیا بیاید. این قضای الهی قطعاً رخ می
دهد. ملاصدرا
در کتاب الشواهد الربوبیه » مینویسد: قضا مال عالم مجرّدات است و قدر مال عالم
مادّیات. بعضی از حکمای متألّه قائل به این نکته بودهاند که در مادیات چیزی به
نام قضای حتمی نداریم. یعنی هر چه در جهان مادّی رخ میدهد، قضای حتمی نیست؛ مشروط
به شرایطی است. امّا آنچه در عالم مجرّدات است، قضای حتمی است. اختیار انسان هم جزء
سرنوشت و قضا و قدر است یعنی اختیار از سرنوشت جدا نیست و یکی از بخشهای سرنوشت
انسان، مختار بودن اوست. اختیار در یکایک انسانها و جنّیان وجود دارد. خداوند اختیار
را در انسانها قرار داده است تا بر اساس اختیارشان در راههای گوناگونی که درسرنوشت
آنان قرار دارد، یکی از آن را هها را انتخاب کنند. ماحصل نگاه به بحث سرنوشت این
است: خداوند در زندگی هر یک از ما راههایی را به نام سرنوشت قرار داده است. برای
تشریح بهتر این بحث، مثالی را بیان میکنیم. مثال)در ماجرای جنگ
صفین
پیرمردی
از
امیر
المؤمنین(ع)
پرسید: یا
علی
اینکه
ما
به جنگ
صفین
آمده
ایم،
در
سرنوشت
ما
نوشته
شده
بود
یا
نه؟
حضرت
فرمودند: از هیچ
تپهای
بالا
نرفتید
و
از
هیچ
بلندی
به
پایین
نیامدید
مگر
اینکه
جزء
سرنوشتتان بود. پیرمرد
با
شنیدن
این
سخن
ناراحت
شد
و
گفت: پس
ما
کاری
نکردهایم. ما
داریم در
مسیر
سرنوشت
حرکت
میکنیم. حضرت
فرمودند: شما
با
اختیار
خود
در
این سرنوشت
آمدید. اگر
تو
برای
جنگ
صفین
آمدی،
در
سرنوشتت
نوشته
بودند
امّا
در سرنوشتت،
دهها
متغیّر
دیگر
هم
بود؛
میتوانستی
در
کوفه
بمانی
و
این
اتّفاقها
برایت نیفتد. می
توانستی
به
سپاه
معاویه
بروی
و
از
آن
مسیر
حرکت
کنی
و
علیه
من
بجنگی. دهها
چیز
در
سرنوشت
تو
مشخّص
شده
بود
و
تو
با
اختیار
خودت
این
راه
را
انتخاب کردی. این،
داستان
سرنوشت
است.(الکافی، ج
1، ص 155). توضیح: برای هر انسانی صدها سرنوشت نوشته شده که شما با تصمیم خودتان یکی
را انتخاب میکنید. دانستن خدا بر اینکه من کدام راه را انتخاب خواهم کرد هیچ به این
معنی نیست که شما آن راه را با اجبار انتخاب میکنید. بلکه خدا میداند که شما با اختیار
خود کدام راه را انتخاب خواهید کرد. اگر جبر در کار بود دیگر بهشت و جهنم معنی پیدا
نمیکند. ازدواج هم به همین گونه
است. اگر راه الف» را انتخاب کنی، آخر آن با فلان فرد ازدواج میکنی و اگر راه ب»
را انتخاب کنی با فلان فرد ازدواج خواهی کرد و اگر فلان راه را انتخاب کنی ته آن پوچ
است یعنی با کسی ازدواج نمیکنی. و شما با مسیری که انتخاب میکنید یا فردی برای ازدواج
پیدا میکنید و یا نه. قسمت به مفهومی که رایج است بین مردم که هر کسی از قبل مشخص
شده با کی باید ازدواج کند در دین اسلام معنی ندارد. البته بله خدا میداند که شما
با چه کسی ازدواج خواهید کرد ولی این سلب اختیار از انسان نمیکند. ششمین انگیزه)کنجکاوی:: ء حس کنجکاوی(در دوره ی جوانی
شدت زیادی دارد) هفتمین انگیره) قصد اذیت کردن جنس مخالف:تلفن های بی
دلیل وحرف های بی مورد میزدم دخترو پسر ها میگن من در ابتدا
فقط قصد اذیت کردن رو داشتم. تلفن های بی دلیل
وحرف های بی مورد میزدم ویا ازکنار
اون رد میشدم تا یه متلک بندازدم اما بعدش بهش وابسته شدم. هشتمین انگیزه)دوستی با جنس مخالف تبدیل به ارزش شده: تو امٌلی با
یه دختر یا پسر دوست بشی. ارتباط با جنس مخالف
تبدیل به ارزش شده. دوست پسر یا دوست دختر تبدیل به ارزش شده مثلا میگن:تو عرضه
نداری. توبلد نیستی. تو امٌلی با یه دختر یا پسر دوست بشی. متاسفانه این ضد ارزش تبدیل شده به این
که دختر یا پسر باید با چندین نفر ارتباط برقرار کند. نهمین انگیزه) پر کردن خلع عاطفی: به دلیل اینکه رابطهی خوبی بین پدر ومادر و فرزند وجود ندارد مثلا میگه: توی خونه هیچ آرامشی
نیست. همش دعوا،همش درگیری، همش توهین و. . پس دختریا پسر از طریق اسمس عاشقانه
یا با شاخه گلی یا با یک دوسَت دارم جذب کسی میشه که تا خلع عاطفیش رو پر کنه.مثلا
به آرامش برسه. دهمین انگیزه) رسیدن به آرامش: آیا هرچیزی که ما را به آرامش برساند باید از
آن استفاده کنیم؟ مثل هروئین ،شیشه
ودیگر مواد مخدر(خب اینا هم لذت دارند) مصرف کنیم؟ خب آخرش چه میشه؟ بله، شاید در اون لحظه آرامش داشته باشی اما بعدش
چی؟کسی که آرامش داشته باشه باید خوابش تنظیم باشه.کسی که آرامش داره وضعیت
تحصیلیش بهتر میشه نه بدتر. باید تعامل اون فرد با والدین بهتر بشه یا با دیگران
یا با اجتماع. این افراد (کسانی که با جنس مخالف رابطه دارن)تحمل کوچک ترین حرفی
که والدین میزنن ندارند . مهمونی میرن، عصبی هستن،همش تو فکرن و. . پس با این
وضعیت نمیشه باکسی دوست باشی وآرامش داشته باشی.
سوال)چرا باید بدانیم که
انگیزه های دوستی بین دختر وپسر چیست؟ جواب:بخاطر اینکه پیشگیری
کنیم. باید دختر وپسرها بدانند که ؛
کسانی که (دختر و پسرهای قبل از آنها که الان دیگر جوان نیستن) این مسائل را نمیدانستند
،دچار چه مشکلات وآسیبهایی شدند. اولین انگیزه) ازدواج:خیلیها میگویند ما به قصد
ازدواج ارتباط برقرار کردیم ومیخواهیم یکدیگر را بشناسیم. بله این جلوهی
زیبایی داره که شما به قصد ازدواج باهم دوست شدین.امـــا متاسفانه از کل ازدواجهایی
که براساس این ارتباطها صورت میگیره فقط 10 درصدش منجر به ازدواج میشه و تازه
اونایی که ازدواج میکنند 86 درصدش منجربه شکست میشه.پس اینکه فکرکنید بادوستی
میشه ازدواج خوب وپایداری داشت اشتباهه.(دکتر سعید بهشتی) اگر دختر و پسری
واقعا قصد ازدواج داشته باشند به این موارد توجه میکنند. 1)دردورهی آشنایی
تقاضای ارتباط جنسی نمیکند. مثلا: دستت رو روی دستم بذار- سرت رو بذار رو شونم-
منو در آغوشت بگیر و. 2)ارتباطش رو از
خانوادش مخفی نمیکند. مثلا میگه حالا صبر کن، بذار بشناسیم همدیگر رو.این حرف
خطرناکیه (احتمالا چیزه دیگهای غیر از ازدواج میخاد)» 3)زمان آشنایی رو
پیش از اندازه نمیکند. یعنی قصد بهره
برداری نداشته باشد. 4) سعی در بدست آوردن اطلاعات
دارد وتنها به تبادل احساسات بسنده نمیکند. مثلا:نباید بگه دوست دارم.نباید بگه
عاشقتم .یا تاحالا کسی مثل تو پیدا نکرده
بودم.(کلا نبایداحساسات رد وبدل بشه) دومین
انگیزه)شناخت از جنس مخالف: پسر یا دختر میگوید
هدف من شناخت از جنس مخالف بود. مثلا میگن: میخام بدونم دخترها چه خصوصیتی
دارن یا میخام بدونم پسرها چه خصوصیتی دارن و وقتی ازدواج کردم بدونم با مرد یا زن
چجوری رفتار کنم.این حرف قشنگیه اما وقتی از زن وشوهرهایی که 20یا 30 سال یا
چندسال باهم دارن زندگی میکنند سوال کنین که شما در ارتباط با همسرتون چه
تفاوتهایی رو میبینی(جنس مخالفتون چه تفاوتهایی دارد) متاسفانه شاید به تعداد
انگشت های دست بتونن تفاوتها رو بگن؛ درصورتی که دربعضی کتابها تا160 تفاوت رو
درمورد زن ومرد گفتن. خوب وقتی یک زن وشوهر نتونن از تفاوتهای یکدیگر بگن؟! چطوری
یه دختر وپسر با چندبار بیرون رفتن و باهم بودن میتونن تفاوتها رو یادبگیرند. ما برای شناخت،سه راه نسبتا مطمئن را که باید همزمان
انجام شود را پیشنهاد میکنیم. 1)خواستگاری:گفتگوی دختر و پسر با اطلاع والدین ،که تحت
نظر خانواده ها باشد.(فصل 7مراجعه شود) 2)تحقیق: به تشریح در ادامه توضیح خواهیم داد.(در این
فصل) 3)مشاوره
: شامل تست وسوالاتی از زوجین میباشد.
سومین انگیزه) دریافت عاطفه::دریافت عاطفه از جنس مخالف به من حس خوبی میدهد. بله ما به عنوان انسان،طبیعی
است نیاز به عاطفه و دوست داشتن داریم. اما آیا ما باید ازهرطریقی این نیاز عاطفی
را تامین کنیم؟! ما نیاز به غذا داریم آیا اجازه داریم ی کنیم؟! خداوند نیاز به
آب،نیاز به غذا و نیاز جنسی رو در ما ایجاد کرده است و در عوض قوانینی را هم مشخص
کرده که طبق این قوانین بتوانیم
نیازهایمان را برطرف کنیم. (در دخترها نیاز به دیده شدن» ،عاطفه ومحبت» و دوست
داشته شدن» بیشتر از پسرها میباشد.) چهارمین انگیزه)لذت بردن از صحبت کردن با جنس مخالف: حس خوبی به من
دست میدهد. (درسته که شما یه چیزهایی رو از
طریق صحبت کردن با جنس مخالف بدست میآورید اما چیزهای دیگه رو هم از دست میدین.) پنجمین انگیزه)عشق به ویژگی های خاص جنس مخالف:عاشقه صداشم مثلا:عاشقه صداشم.عاشقه
چهرش شدم. عاشق تدریسش شدم .عاشق ابروشم. عاشقه بازیگریش شدم و. . یه سوال مهم
از این عزیزانی که عاشق عاشق شدنن!. این ظواهر میزان پایداریشون چقدره؟آیا این
زیبایی چهرش رو در اثر تصادف یا یانحه ای از دست بده بازهم عاشقش خواهی بود؟ چقدردختر وپسرهایی
که این طوری ازدواج کردندو متاسفانه خیلیاشون کارشون به طلاق وبدختی کشیده شده .
مثلا به دختره میگی: این پسر معتاده دختره میگه قول داده ترک کنه . به پسره میگی:
این دختر با پسرهای دیگه بوده این شخص دیگه دوشیزه نیست .میگه گذشته هر کس به خودش
مربوطه. ادعایی که این افراد میکنند
این هست که میگویندشما منو درک نمیکنین، شما منو نمیفهمین» شانزدهمین انگیزه)از عشق مخلوق به عشق خالق رسیدن:به قول خودشان
میخواهند به خدا برسند این مورد بیشتر در مذهبی ها
دیده میشود.به قول خودشان میخواهند به خدا برسند.ببخشید کدام یکی از ائمه
وامامان وپیامبران ما از این طریق به خدا رسیدند؟کدام یکی از علما وبزرگان ما از
این طریق به خدا رسیدند؟مواظب باشین شیطان برای هرکسی دامی مخصوص خودش میاندازد. هفدهمین انگیزه) ازدواج موقت: دخترها بدون اذن پدرشان اجازه ازدواج ندارند دخترها بدون اذن پدرشان اجازه
ازدواج ندارند.زیرا دختر یک موجود عاطفی است شرع مقدس اجازه نمیدهد یک دختر بدون
اجازه پدرش با پسری مَحرَم شود .دخترخانمها، فریب بعضی از آقا پسرهای شیّاد رو
نخورید. اولین و پیشترین کسی که در این جریان آسیب میبیند خودشما هستین. هجدهمین انگیزه) ء جنسی:هیچ پسری مستقیم نمیگه که من
میخام ء جنسی کنم. بلکه میگه من
عاشقتم،دوست دارم ومن معتقد به عشق پاکم و. . مثلا: خانمی که با
گریه میاد میگه شوهرم بعد از دوازده سال منو کت میزنه،تامین جنسیم نمیکنه، تامین
مالیم نمیکنه ،چیکار باید کنم؟ ازش پرسیده شد از کی شوهرتون شما رو میزنه؟ میگه از
همون اول زندگیمون. میگیم چرا همون اول ولش نکردی؟ میگه چون تنم رو در اختیارش
گذاشتم.بهش گفته شده خب ازدواج نمیکردی .گفت ترسیدم آبروم بره. بیشترین علت دوستی دخترخانمها بخاطر نیاز عاطفی می
باشد. و بیشترین علت دوستی آقا پسر ها بخاطر ء نیاز جنسی
می باشد. نوزدهمین انگیزه) ترحم:دلم براش سوخت. اون کسی رو نداره
،مامان باباش طلاق گرفتن، سرطان داره،معلوله و. . در جواب این دوستان پراحساس و
دارای قلب رئوف باید گفت که شما که متولی او نیستید،بخاطر اینکه او دچار مشکل
بیشتر نشود شما دچار مشکل شوید.بخاطر ترحم ازدواج نکنید. بیستمین انگیزه) پرکردن اوقات فراغت:کاری
نداشتم،حوصلم سرمیرفت،تفریحی نداشتم و از این قبیل حرفها که اینگونه
افراد عمل اشتباهشان را توجیح میکنند. بیستویکمین انگیزه)تنوع طلبی وایجاد یک اتفاق تازه در
زندگی بیست و دومین) من بزرگ شدم:میخاد ثابت کنه که بزرگ شده یا به خانوادش یا به دوستاش یا به خودش ( به
اصطلاح من هم میتونم) بیست وسومین انگیزه)کسب در آمد:صرفا برای تیغ زدن یا نگاه ابزاری به جنس مخالف.
یا کلا از جنس مخالف بدش میاد و میخاد جیشون رو خالی کنه بیست وچهارمین انگیزه) اثبات اعتماد به نفس:برای اینکه
میخاد نشون بده من هم بلدم با یه دختر یا پسر دوست بشم بیست وپنجمین انگیزه)جبران شکیت عشقی، یا شکست اجتماعیتحت فشار کنکور
بوده وقبول نشده با این کار میخاد از فشار خارج شه به آرامش برسه
مثلا. یا شکست عشقی خورده (صرفا به
اون قبلیه نشون بده که من تنها نیستم.) بیست وششمین انگیزه) رفتن به خارج از کشور میره با یه
دختر یا پسر رفیق میشه که اون رو هم ببره خارج بیست وهفتمین انگیزه) نجات دادن دوست:میخاستم دوستم
رو از دوست پسرش نجات بدم که فریبه حرفهاش رو
نخوره(دوست دارم،عاشقتم ،فدات شم) خودم باهاش دوست شدم. پسری میگفت: با دوست خواهرم
ارتباط برقرار کردم که از خواهرم اطلاعات بده که خواهرم سالم هست یا نه که خودم
دوست خواهرم دوست شدم. بیست وهشتمین انگیزه)الگو قرار دادن والدین:پدری که با
نامحرم ها میگه ومیخنده و شوخی میکنه مادری که با نامحرم
ها میگه ومیخنده و شوخی میکنه میشن الگوی فرزندشون بیست ونهمین انگیزه )عقده ای نشدن درپیری: به سن پیری که رسیدم غصهی جوونیم رو نخورم. در جوانی پاک زیستن شیوهی پیغمری است» سی و مین انگیزه)عادت:من به این کار عادت کردم
ونمیتوانم این کار را کنار بگذارم (دختر بازی یا پسر بازی)
یازدهمین انگیزه) لجبازی با والدین:علت اینکه
جوانان با والدینشان لجبازی میکنن این است که والدین آنها کنترل گر هستند. یعنی: دائما گیر میدن. جوانی که مستقل
طلب هستش رو به سمت بدی میکشن.جوانی که میخاد خودش رو نشون بده ، باحرفهاشون میزنن
تو سرش مثلا پسر یا دختره میگه میخام برم سر کار یا میخام برم بیرون درجواب پدر ومادر میگن نه بشین
سرجات تو هنوز بچه ای. یا میخاد اون رشته ای که علاقه واستعدادشه تحصیل کنه اما
پدرمادر میگن نه باید دکتر یا مهندس بشی و. . با این شرایط پسر یا دختر تصمیم
های غلط ،احساسی و غیرمنطقی میگیره. یا دچار افسردگی میشه. بعد تصمیم میگره که با
والدین لجبازی کنه و. . دوازدهمین انگیزه) احساس حقارت وعدم اطمینان:: از محل ستش ویا غذایی که میخوره برخی از جوانان به
خاطر احساس حقارت وعدم اطمینان از جذابیتهای فردی وخانوادگی شان تصمیم به
برقراری ارتباط میگیرند. مثلا: از محل ستش ویا غذایی
که میخوره ویا لباسهایی که میپوشه و. ناراضیه و میخاد بایه شخصی که وضعیتش از
اون بهتره ارتباط برقرار کنه تا این خلع رو پر کنه.( در دخترها پیشتر است) سیزدهمین انگیزه) بالا رفتن سن:: مخصوصا دختر های 30سال به بالا بعضیا میگن سنم بالا رفته وکسی
حاضر به ازدواج بامن نیست دیگه و دنباله دوست پسر یا دوست دخترن ( مخصوصا دختر های
30سال به بالا که اعتقاد داشتن به پاک بودن اما متاسفانه چون همه ی خواستگار هاشون
رو رد کردن (حالا یا خوش باعث شده یا پدر ومادرش) وفکر میکنن دیگه خواستگاری
نخواهند داشت، به دام دوستی میوفتن. چهاردهمین انگیزه) نداشتن قدرت نه گفتن:عزت نفس نداشتن مثلا:دختری اذعان میکرد
با دوستش رفته بود کافی شاپ که دوست پسره دوستش رو ببینن وکنار
اون پسره یه پسری دیگه هم بود که دوستش بهش میگه توهم با این پسره رفیق شو. بخاطر
این که دختره عزت نفس نداشتم»، قدرت نه گفتن» نداشت در دام دوستی نامشروع افتاد
و بعد از مدتی که رابطشون بهم خورده بود بسیار افسرده شده بود. پانزدهمین انگیزه)تداوم ارتباط به دلیل ترس از ریخته شدن
آبرو: عکست رو پخش
میکنم مثلا : اگه رابطه رو قطع کنی
عکست رو پخش میکنم. به مامان و بابات میگم.آبروتو میبرم. |
درباره این سایت